نگاه تیزبینانه مخاطبان سیما به سریال شبکه یک:
تلویزیون وزارت اطلاعات را «کم هوش» و «شکمو» نشان داد
سینما مثبت:سریال تلویزیونی «تعبیر وارونه یک رؤیا» ساخته فریدون جیرانی در یک سوم پایانی خود به فراز و فرودهای زیبایی رسیده و توانسته بود مخاطبان سیما را به تماشای اثری جدی و خوش ساخت ترغیب نماید اما درست در بخشهای پایانی، بینندگان با سهل انگاریهای فراوانی مواجه شدند که تعجب آنها را به دنبال داشت.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی اینترنتی خبری ـ تحلیلی سینما مثبت، «کافه سینما» امروز با انتشار یادداشتهایی از نگاه مخاطبانش، به بررسی برخی از مهمترین مشکلات و مسائل منطقی موجود در این سریال پرداخت. متن این یادداشتها به شرح زیر است:
یادداشت اول:، مأمورین اطلاعاتی داخل سریال هر کس به فکر خودش یا خانوادهاش است
این سریال جزو معدود سریالهایی بود که قهرمان اصلی داستان، یک مأمور وزارت اطلاعات بود و از نزدیک میتوانستیم با محل کارش، روابطش و البته “تجهیزاتش” آشنا بشویم. خوشحالم که وزارت اطلاعات پا به میدان گذاشته و با شراکت و سریال سازی میخواهد دشواریهای این کار را به مردم نشان دهد. اما باید این را بداند که فیلمنامه پایه اصلی است. اگر دقت نکنید، وقت میگذارید و پول خرج میکنید و چیزی تحویل میگیرید که به ضد خودتان تبدیل شده.
در اینطور مجموعهها مخاطب عام گافهای سریال را پای فیلمنامه نویس نمیگذارد؛ همه گافها و سوراخها را پای اشتباهات شخصیتی میگذارد که قرار است قهرمان داستان باشد. حالا قهرمان داستان کیست؟ مأمور وزارت اطلاعات.
مسقیم برویم سر اشتباهات ماموران وزارت اطلاعات! که به قیمت جان چند نفر، تمام میشود!
واضحترینش را که برنامه ریزی شده بود و در سریال گفته میشود را کنار بگذاریم (اعتماد کردن به هاشم جاوید.)
1- مأمورین وزارت اطلاعات که دیدند هاشم جاوید تا این حد مثلاً ساده است و فهمیدند که عاشق شده، چرا به او گوشزد نکردند که به رؤیا چیزی نگوید؟
2- چرا مأمورین، سیاوش را به جای برازنده میگذارند؟ آیا امکان این وجود نداشت که فرد آموزش دیدهای را، با گریم به چهره او نزدیک کنند و جان یک بیگناه و مبتدی را به خطر نیندازند؟
3- حالا بر فرض محال که مجبور بودند. تروریستها که تصویری از همسر برازنده نداشتند! آیا نباید یک خانوم آموزش دیده و مسلح را به جای همسر برازنده بگذارند؟
4- پس از به وجود آمدن بحران و اشتباه قهرمان داستان که به کشته شدن هاشم جاوید و یکی از مأمورین منجر میشود، آیا عقلانی است که فقط یک نفر محافظ، در مقابل درب بیرون! (در داخل کوچه) مراقب بایستد؟
5- آیا آن یک نفر مأمور باید اینقدر مبتدیانه پیاپی از ماشین پیاده شود و با یک چراغ قوه و اسلحه، خودش را به همه نشان دهد تا شناسایی شود؟
6- آیا بیراه نیست که همه مأمورین اطلاعاتی منتظر باشند در خانهای ترور انجام شود، از هفتهها پیش تدارک دیده باشند، افراد را شناسایی کنند و… بعد سر بزنگاه تروریستها بیایند و تازه نه اینکه مثلاً ترور کنند و بعد خودشان را بکشند! بلکه چهار نفر بیایند و همان دو نفر را بدزدند و ببرند آنور آب! یعنی انقدر دست و پا چلفتی هستیم؟
7- آیا آن ساختمان مدرن آقای برازنده یک دوربین مدار بسته ندارد که تصاویر را ضبط کند و در تلویزیون منزل برازنده، تصویر کوچه و راهرو و… را نشان دهد؟ حتماً که دارد. مگر آنکه مأمورین وزارت اطلاعات دوربینها را برداشته باشند!
8- وقتی مأمورین وزارت اطلاعات با هلیکوپتر آن راننده تروریستها که قوی هیکل است و حرفهای بازی میکند! را میگیرند، جناب رییس (داریوش ارجمند) وقتی میبیند همکارش یک سیلی به صورت تروریست میزند، به قدری ناراحت میشود که همکارش را با اسلحه تهدید به قتل میکند! چرا؟ چون حتماً در دادگاه صالحه جرم او تأیید نشده است!
9- نتیجه کار رییس این شد که مأمور قهرمانِ داستان (ناصر)، به تلافی سیلیای که نزده است، دقایقی بعد 7، 8 نفر را میکشد!
10- مأمور قهرمان که به سختی تصمیم گرفت و با جان فشانی دخترش را فدای میهن کرد و موافقت کرد دخترش به عنوان همسر برازنده در معرض کشته شدن قرار گیرد، چرا ناگهان در قسمت آخر همه چیز را زیر پا گذاشت؟ به خاطر دخترش با رییسش درگیر شد، درخواست استعفا کرد، به تنهایی به دل دشمن زد و همه را کشت و فقط دخترش را نجات داد!
11- در کل مأمورین وزارت اطلاعات داخل سریال در یک پرونده مهم امنیت ملی چه کاری انجام دادند؟ فقط مهندس اصلی را برداشتند و یک بیگناه را به جای او گذاشتند و به کشتن دادند.
12- در سریال سعی شده بود سیاوش شخصی همدلی برانگیز و دوست داشتنی برای مخاطب معرفی شود و تا حدی این اتفاق افتاده بود؛ آیا این کار را کرده بودند که در نهایت مخاطب ناراحت شود و باعث و بانیاش را نفرین کند؟ آیا مخاطب با خود نمیگوید که اگر مأمورین کار خود را درست انجام داده بودند او کشته نمیشد؟
13- در آخر هم که متاسفانه نقشه وزارت اطلاعات شکست خورد! چون اینها همه این برنامهها را ریختند که سر شاخهها را دستگیر کنند و اعتراف بگیرند که از کجا دستور گرفتهاند. ولی عاقبت همه کشته شدند! اگر قصدشان کشتن بود که بعد از بازگشت ژاله جایشان را فهمیدند، میریختند و میکشتند.
14- و در نکته آخر بگویم متاسفم که در نسخه نوشته شده برای سریال، مأمورین اطلاعاتی داخل سریال هر کس به فکر خودش یا خانوادهاش است و به امنیت ملی فکر نمیکند. یکی میخواهد ازدواج کند و پول ندارد، یکی مادرش مریض است و باید او را به بیمارستان ببرد و… بقیه هم که بیشتر به شکم اهمیت میدهند و دایما در آشپزخانه محل کار یا منزل دیده میشوند. تنها کسی که واقعاً به فکر وطن و امنیت کشورش است کسی نیست جز سیاوش مشرقی، جوان بازیگری که مانند همه جوانان مملکت تا پای جان برای حفظ امنیت کشورشان ایستادهاند.
اشتباه مأمورین محترم وزارت اطلاعات بسیار بسیار زیاد است که گفتنش از حوصله مخاطبان کافه سینما خارج است. اما در آخر این را بگویم که درست است که به مخاطب اینطور القا میشود، ولی ما اطمینان داریم که اینها اشتباهات این مأمورین گمنام نیستند، بلکه اشتباهات نویسندگان مجموعه است.
یادداشت دوم: تعبیر وارونه یک وزارت!!!
هنرمند ارجمند جناب آقای فریدون جیرانی. شاید به دلیل پایان نیافتن مجموعه تلویزیونی “تعبیر وارونه یک رؤیا” به بوته نقد گذاشتن این اثر شما کمی زود به نظر برسد اما لطفاً درصورتیکه به مانند گذشته به شعور مخاطب ایرانی احترام قائل بوده و هستید به سئوالات زیر پاسخ دهید؟
– آیا واقعاً با توجه به تحقیقاتی که پیرامون فعالیتهای نیروهای خدوم وزارت اطلاعات جهت نگارش این سریال داشتید، به این نتیجه رسیدید که مأموریتهای خطیری چون حفاظت از نخبگان هسته ای و پیگیری و خنثی سازی فتنههای دشمنان در این زمینه به دست یک تیم ناکارآمد متشکل از چند جوان خام، آموزش ندیده و به شدت معمولی هم از لحاظ ضریب هوشی و هم از لحاظ فیزیک بدنی، پیگیری میگردد؟
– آیا فرماندهی و سرتیم عملیاتهای وزارت اطلاعات میتواند یک جوان تازه پا به سن گذاشته به شدت احساسی و تحت تأثیر جو محیط باشد؟
– آیا وزارت اطلاعات که همیشه سمبل سرعت عمل و عملکرد سربزنگاه است با کشف شهودی از یک عملیات تروریستی به مانند سریال شما منتظر کامل شدن داستان شده و بی هدف منتظر آشکار شدن بخش جدیدی از عملیات دشمن میشود؟
– آیا سرتیم و فرمانده یک تیم عملیاتی از وزارت اطلاعات به یک جوان شیرین عقل و معلوم الحال (به نقل از سریال خودتان) اعتماد کرده و بر پایه آن یک عملیات به شدت حساس را پیش میبرد؟
– آیا حساسیت عملیاتهای وزارت اطلاعات به سرعت عمل بیش از حد، دقت فراوان و جسارت نیروهای آموزش دیده و زبده بوده یا با استفاده از تجهیزاتی که بیشتر به فیلمهای تخیلی هالیوودی و صرفاً استفاده از ردیاب (جی پی اس) در همه موارد به اشکال مختلف و هندزفری موبایل خلاصه میشود؟
– آیا دشمنان نظام جمهوری اسلامی آنقدر ضعیف و کودن تصور میشوند که با جایگزین کردن یک شخصیت خیالی به جای شخص اصلی داستان اصلاً متوجه تغییرات صورت گرفته نشده و از سوی دیگر به هیچ وجه برایشان مهم نخواهد بود که همسر این شخص به کل عوض شده و حتی شباهتی با همسر واقعی شخصیت اصلی ندارد؟
– با توجه به اینکه هرچه داستانهای استناد شده در خلق آثار تصویری به واقعیت نزدیک باشند بالطبع باورپذیرتر مینمایند، چه توجیحی بر استفاده بیش از حد از باران در بیشتر از 80 درصد شبهای داستان [وجود دارد؟] این تمهید چه کمکی به درام قصه کرده و واقعاً اگر این میزان از باران در دهه گذشته در تهران تجربه شده بود الان اینقدر مشکل خشکسالی داشتیم؟
– آیا سازمان یا نهادی به حساسیت سازمان انرژی اتمی انقدر در جذب نیرو بی تعهد است که یک زن آنهم با روحیات شخصیت نمایش داده شده در سریال شما به پست حساس مدیریت منابع انسانی گماشته میشود که در مواجه با معشوق دورانی جوانیش چنان عنان از کف میدهد که مسئولیت اصلی خود را فراموش میکند و هر ساعتی از روز که میزان عشق قدیمی او فوران میکند کار را رها کرده و به خلوت میرود؟
– آیا ماموران وزارت اطلاعات آنقدر خام و بی تجربه هستند صرف شب بودن و خلوت بودن فضا، به گشت زنی با چراغ قوه در میان ماشینهای خیابان به هنگان بارش شدید باران شده بی آنکه توجه داشته باشند اگر قرار بروقوع عملیات تروریستی است پس حتماً آن منطقه بطور کامل زیر نظر تروریستها خواهد بود؟ به علاوه اینکه در آن موقع از شب و بارش وحشتناک باران و باتوجه به حساسیت اوضاع آیا مأمور اطلاعاتی بدون هیچ توجهی به رهگذر ناشناس خیابان جواب داده و شیشه ماشین را پایین میکشد تا هدف گلوله او قرار بگیرد؟ (صرف پیشبرد بی هدف داستان)
سینما مثبت آماده انعکاس دیدگاههای سازندگان سریال درخصوص این انتقادها است.
مطالب مرتبط:
هدیه فرهنگی «وزارت اطلاعات» برای سینما پلاس
پانته آ بهرام در چنگال «تزریق زیبایی»
تبلیغ اتومبیل خارجی در سریال هسته ای صدا و سیما