سینما مثبت: سی و هشتمین جشنواره بینالمللی فیلم کوتاه تهران به دبیری سیدصادق موسوی از ۲۷ مهر تا ۲ آبان در تهران برگزار شد.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی اینترنتی خبری- تحلیلی سینمامثبت، علاوه بر نمایش حضوری آثار جشنواره به صورت آنلاین در چند سامانه از جمله «هاشور» به نمایش درآمد که این سامانه نیز در ساعت ۱۲ روز یکشنبه دوم آبان ماه اقدام به توقف نمایش آثار مذکور کرد حال آنکه معمولا در جشنوارههایی که به صورت آنلاین برگزار میشود، فرصتی در اختیار علاقه مندان قرار میگیرد تا پس از مشخص شدن آثار برگزیده، فیلمهای مورد نظر خود را در سامانههای مذکور تماشا کنند. البته عدم حضور فیلمهایی همچون: ویار، آخرین لالایی و… هم در این سامانه نکته قابل توجهی است. هاشور همچنین نام بازیگران فیلمهای کوتاه را نیز در فهرست عوامل خود قرار نداده بود که این نکته جای سوال و تعجب دارد!
به نظر میرسد برگزار کنندگان جشنواره با حساسیت فراوانی اقدام به انتخاب آثار کردهاند و این فیلمها نمیتواند نماینده و آیینه تمام نمای فیلم کوتاه در کشور باشد.
سینما مثبت با انتخاب تصادفی از میان آثار به نمایش درآمده در جشنواره درباره فیلم یادداشتهایی کوتاه نوشته که پیش روی شما است.
ارفاق ساخته رضا نجاتی
فیلم با حضور بازیگرانی همچون: هوتن شکیبا، سیاوش چراغیپور، اصغر پیران ساخته شده و اثری داستانگو است. یک معلم ریاضی با باجگیری شاگردش برای دریافت نمره مواجه میشود. معلم قصد ندارد بی جهت به شاگرد نمره اضافی بدهد و همین مساله باعث میشود شاگرد با طرح و توطئه اقدام به خودزنی کرده و این مساله را به معلم نسبت بدهد. در ادامه با ورود پدر دانش آموز به مدرسه متوجه میشویم خانواده پسر افرادی نابهنجار هستند. معلم که حیثیت خود را در خطر میبیند، با طراحی نقشهای دانش آموز خطاکار را در موقعیتی مشابه قرار میدهد.
فیلم ایده خوبی دارد و داستان آن دارای کشمکش و طرح و توطئه است. فراز و فرود خوبی هم در داستان ایجاد شده و همه چیز در موقعیتی چند ساعته روایت میشود.
کپسول ساخته امیر پذیرفته
کپسول یک فیلم روستایی با موضوعی نوجوانانه است که بابک نوری در آن ایفای نقش میکند. فیلم ارجاعهای مختلفی به مسائل سیاسی جامعه دارد.داستان فیلم درباره نوجوانی به نام «حسین» است که در یکی از روستاهای اطراف کرمان زندگی میکند. شغل پدر او بقالی است و البته یک بیزینس اصلی دارد که فیلم بر آن تاکید فراوانی دارد: فروش کپسول گاز به اهالی روستا که البته میتواند در نگاه استعاری فیلم آن روستا ایران و این کپسول گاز هم «بشکه نفت» باشد. حسین علاقه زیادی به فوتبال دارد اما پدرش «احمد» بدون هیچ دلیل منطقی با این مساله موافق نیست و راه به راه حسین را به باد کتک میگیرد و او را در توالت زندانی میکند. در نهایت هم برای جلوگیری از حضور حسین در مسابقه فینال، دست او را با زنجیر به کپسول گاز میبنند اما حسین با کمک دوستانش به سمت میدان بازی میرود و سپس با یک اره آهن بُر زنجیر را بریده و وارد میدان بازی میشود و گلهایی را روانه دروازه حریف میکند اما با حضور نیسان پدر در میانه زمین بازی، روند بازی متوقف شده وحسین نیز پس از نوش جان کردن کتکی مفصل سوار بر ماشین پدر به سمت خانه به راه میافتد.
فیلم اثری روستایی است با چند قاب زیبا و لهجه شیرین کرمانی. روستایی که در فیلم مشاهده میکنیم سرسبزی مختصری هم دارد اما مشخص نیست منطق پدر حسین چیست که مانع از بازی فوتبال فرزندش میشود و او را وقت و بی وقت به باد کتک میگیرد؟!انتخاب چنین فیلمی ازسوی جشنواره برای حضور در رویداد اسکار نیز جای سوال دارد زیرا طبق مشاهدههای خبرنگار سینمامثبت از جشنواره آثار بهتری نیز بودند که قابلیت حضور در این انتخاب را داشتند.
هرگز گاهی همیشه ساخته شادی کرم رودی
فیلم با حضور شادی کرم رودی در نقش اصلی ساخته شده است. از نظر بصری و ظاهری فیلم زیبا و شکیل است و موقعیتی کوتاه و چند ساعته را به نمایش میگذارد اما محتوا و قصه فیلم بسط و گسترش خوبی پیدا نکرده و تمامی توجهها به فیلم احتمالا نتیجه حضور این چهره شناخته شده در راس اثر است!
دختری جوان به نام ترنج که ساز ویلون تدریس میکند به مدرسه خواهرش تارا فراخوانده شده تا از سوی یکی از عوامل مدرسه هشداری دریافت کند: تارا به یکی از دوستانش گفته قصد دارد شب تولدش خودکشی کند! این مساله ذهن ترنج را به خودش مشغول کرده و در نهایت تصمیم میگیرد این مساله را با خواهرش در میان بگذارد که او هم منکر موضوع میشود و همه چیز یک شوخی بوده است. این وسط یک سکانس بامزه هم هست که ترنج در آموزشگاه موسیقی با خواهر یکی از شاگردانش مواجه میشود که از او برای کاری تحقیقاتی نظر سنجی میکند و پاسخ ترنج هم به این سوالها هرگز،گاهی و همیشه است که البته سن و سال دختر به طرح سوالهایی از آن دست – مثلا کیفیت رابطه جنسی – نمیخورد و این مساله ارتباطی با بدنه فیلم پیدا نمیکند.
کبود به نویسندگی و کارگردانی علی توکلی
فیلم با صحنه دفن فردی در یک قبرستان آغاز و سپس وارد خانهای روستایی میشود. مادر خانواده فوت کرده و اعضای خانواده منتظر آمدن مرتضی پسر بزرگ خانواده هستند تا مادر را دفن کنند. مرتضی با مشاهده آثار کبودی بر روی بدن مادر به فوت او مشکوک شده و تصمیم به بردن جنازه به پزشک قانونی میگیرد اما دایی با تصمیم او مخالف است. در نهایت مرتضی و برادرش شبانه مادر را دفن میکنند تا پیگیری ماجرای کبودیهای بدن به زندگی خواهرشان زهرا لطمه نزند!
این ناکجا آباد کجاست که برای دفن مرده گواهی فوت لازم ندارد و افراد به جای تماس با پلیس و گزارش مورد مشکوکی مثل این مرگ، خودشان دست به کار دفن جنازه یا بردن آن به شهر می شوند؟! همین مساله منطقی کافی است تا با فیلم ارتباط برقرار نکنیم و تمامی کنایهها و حواشی فیلم از جمله افتادن مادر از روی دار قالی، دعوا بر سر زمین، دفن شبانه مادر و تمامی مفاهیمی که احتمالا کارگردان از این صحنهها در پس ذهن داشته در ذهن ما ابتر بماند.
پرتاب ناگهانی یک فیل ساخته نازنین چیتساز
مهدیه نساج و سام کبودوند بازیگران این فیلم هستند. داستان درباره زن و شوهری به یلدا و مهرداد است در آستانه جدایی هستند. یلدا در حال تفکیک کتابهای مشترک و دادن برخی کتابها به همسرش است و قرار است از نام کتابها به عنوان تماشاگر به ارجاعهای ذهنی کارگردان پی ببریم. ناگهان در این میان سر و کله یک بچه شیرین زبان پیدا میشود که قرار است زندگی آشفته این زوج بی علاقه به فرزند مشترک را وصله پینه کند و با تاباندن نور امید در دل مرد و علاقه مند ساختن او به فرزند، یلدا را به ادامه زندگی با مهرداد تشویق کند. در پایان هم یک قاب زیبا بسته میشود که در پس زمینه مهرداد در حال بازی با بچه و در پیش زمینه کتاب است!
سوژه و ایده بیش از حد تلویزیونی است البته با حجم فراوانی اشکالهای منطقی. مثلا قرار بوده این زوج جوان بعد از چاپ کتاب یکی از آنها بچه دار شود. واقعا در بازار کتابی که شمارگان پانصد جلدی عدد بالایی محسوب میشود چاپ یک کتاب میتواند زندگی فرد را متحول کند؟ یا اینکه شخصیت دیگر داستان برای نوشتن کتاب یکسال عقدشان را عقب انداخته است!
جان داد ساخته سهیلا پورمحمدی
دختر بچهای با پدرش در حاشیه رودخانهای در شمال کشور زندگی میکند. پدر ماهیگیر است و هربار دختر ماهیهای گرفته شده توسط پدر را در رودخانه آزاد میکند. فیلم با تلفیق فیلمبرداری رئال و انیمیشن این قصه را روایت میکند و صد البته که این رفتار دختربچه با واکنش تُند پدر مواجه میگردد.
فیلم از جمله آثار موسوم به سینمای شاعرانه است. ایده خوبی دارد اما منطقی نیست چون بیش از حد در فضای رئال تمرکز دارد و البته این فضا در تناقض با جزییات فیلم است. مثلا بچه أصلا روستایی به نظر نمیرسد و آن کلبه که کاهگل آن به شدت تازه است هم واقعی به نظر نمیرسد. لهجههای فیلم هم خوب از آب درنیامده و ایدهای که میتوانست کاملا انیمیشن ساخت و فیلم قابل اعتنایی باشد به دلیل انتخاب قالب نادرست به هدر رفته است.
برای بار دوم ساخته لیلا اخباری
دختری نوجوان به نام ساره که علاقه فراوانی به بازیگری دارد پدر بیمارش را در خانه رها میکند و خود را به اجرای تئاتر مدرسه میرساند؛ اجرایی که قرار است توسط کارگردانی دیده و بازیگری از آن انتخاب شود.
فیلم روایتی به شدت ساده اما پخته دارد. هم در دیالوگ نویسی، هم در بازی و هم در دیگر اجزا کارگردانی.رقابت دخترها با همدیگر خوب از آب درآمده و از همان ابتدای فیلم یک استرس و کشمکش جذاب داخل فیلم گنجانده شده و پایان آن نیز به شدت تکان دهنده است. کارگردان به جای روایت عینی واقعیتها، دخل و تصرفی هنرمندانه در روایت ماجرا دارد و البته جالب است که فیلم توسط داوران مورد توجه واقع نشد!
گنجو ساخته سینا محمدیان
یکی از دیگر از آثار اجتماعی که مسائل جامعه را در مشکلات زنهای طلاق گرفته خلاصه کرده است. فیلم با حضور مریم مقدم در نقش اصلی داستان زنی را روایت میکند که بعد از طلاق به همراه فرزندش به خانهای جدید نقل مکان کرده است. خوردن پیتزا و درست کردن قفل درب خانه بخشی از تجربههایی است که این مادر و پسر در خانه جدید پشت سر میگذارند و در پایان هم پدر به دنبال بچه میآید و بچه بی توجه به مادر همراه پدر به گردش میرود. این اتفاقها و این شیوه پرداختن معمولی برای یک فیلم کوتاه زیادی عادی و معمولی است.
اتاق عقد ساخته حسن حبیب زاده
اتاق عقد یک فیلم کاملا سفارشی است که خوب و قابل قبول از آب درآمده است. مجید نوروزی، هستی فرحی و مهری آل آقا بازیگران فیلم هستند. سازنده فیلم نگاهی اقناعی به موضوع داشته است. داستان درباره زنی به نام عاطفه است که شوهرش مصطفی در سوریه به کار فیلمبرداری اشتغال دارد. در طبقه پایین خانه آنها یک مراسم عقدکنان در جریان است و قرار است بخشی از مراسم در خانه عاطفه برگزار شود. عاطفه با رفت و برگشتهایی به گذشته و مرور خاطراتش با خبر شهادت همسرش مواجه میشود.
فیلم گره افکنی و گره گشاییهای خوبی دارد و با یک بحران آغاز میشود. عاطفه از طریق سوغاتی که مصطفی برایش آورده متوجه حضور او در سوریه میشود. مصطفی گفته بود به کربلا رفته اما برچسب لباسی که برای همسرش آورده مربوط به سوریه است.
در بخشی از فیلم یک کادر بندی جذاب جلب توجه میکند: نیمی از کادر تختخواب عاطفه و مصطفی و نیمی دیگر اتاق آنهاست و در جریان آماده سازی اتاق عقد، تختخواب عاطفه جمع میشود تا سفره عقد پهنن شود.البته آهنگ ای بهار آرزو که در فیلم بر آن تاکید میشود مناسب این زوج نیست و رنگ زدن پایانی اتاق نیز اضافی است.نکته آخر اینکه فیلمنامه فیلم اقتباسی است و شاید یکی از دلایل توفیق فیلم را بتوان در همین مطلب بیان کرد.
ملودی آبی ساخته مریم سرجه پیما
فیلمی دیگر با موضوع زنان طلاق گرفته که با مردانی جوان در رابطهاند!
نگار شخصیت اصلی فیلم با بازی خوب سونیا سنجری زنی جوان است که از همسرش جدا شده و پسری به نام بردیا دارد. نگار کارگردان است و برای ساخت فیلمی به لوکیشن میرود و دوستش عطا نیز او را همراهی میکند. بردیا هم مرتب پُرحرفی کرده و رویایش را برای مادر و عطا تعریف میکند. کارگردان فیلم را با صحنه حضور نگار و بردیا در اتوموبیل آغاز میکند و احتمالا به دلیل عدم تسلط بردیا بر بیان دیالوگهایش مجبور به جامپ کات میشود که این مساله تاثیر حسی فیلم را از بین میبرد. کلیت فیلم نیز در پایان نکته خاصی را به تماشاگر ارائه نمیدهد جز اینکه «بازبینی لوکیشن از مراحل مهم تولید فیلم محسوب میشود.»
حالت تهوع ساخته مهرداد کبیری
فیلم در مدت زمانی کوتاه شکل میگیرد. زنی همراه دخترش به بیمارستان مراجعه و سراغ شوهرش رضا را میگیرد که تصادف کرده است. رضا برای کار به شهرستان رفته بود و قرار نبود در آن شب تهران باشد. به مرور مشخص میشود این تصادف یک صحنه سازی از سوی شوهرش و دوستش مهرداد بوده تا از راننده دیه بگیرند اما اتوموبیل راننده بیمه نامه ندارد و خود راننده هم مدتی پیش تصادف کرده و به تازگی از شکستگی پایش خلاص شده است. در شرایطی که تصور میکنیم زن (به عنوان قطب اخلاقی داستان) مانع از إصرار همسرش برای دیه میشود، زن اقدام به تحت فشار قرار دادن شوهر برای دریافت دیه میکند و در همین زمان خون از بینی تمنا دخترشان بیرون میآید!
ساختار فیلم شسته- رفته است اما قصه به شدت یادآور آیتمهای «شاید برای شما هم اتفاق بیفتد» است. دیالوگ نویسی فیلم نیز بیش از آنکه دیالوگ نویسی باشد، حرف زدن عادی آدمها در چنین موقعیتهایی است.
تابوت ساخته اکبر زارع
فیلم به زبان تُرکی ساخته شده و در فضایی روستایی روایت میشود.سقف غسالخانه ریخته و تابوت بیرون مانده است. بزرگان روستا جمع میشوند تا درخصوص مکان نگهداری تابوت تصمیم بگیرند.هرکدام از آنها به بهانهای از این مساله شانه خالی میکنند تا در نهایت فردی بی دست و پا مجبور به پذیرش تابوت میشود. فضای فیلم شوخ و سر زنده است و استفاده از زبان ترکی حال و هوای قصه را شیرین کرده است. اجزای فیلم مثل بازی و صحنه پردازی خوب و حرفهای است اما پایان بندی فیلم بیش از حد سورئال و دچار عدم ارتباط با کلیت فیلم است.