سینما مثبت: فیلمسازان ایرانی در سالهای اخیر علاقه فراوانی به روایت قصههای اجتماعی با هدف انعکاس دادن مسائل اجتماعی در آثار خود کردهاند اما گاهی در روایت قصههایی از این دست فراموش میکنند که سینما به واسطه قابلیتهای فراوانی که دارد باید در انعکاس اتفاقهای تلخ و گزنده به شکلی هنرمندانه عمل کند و نیازی نیست تا تلخی رخدادهای اجتماعی با همان دُز اصلی بر پرده سینما نقش ببندد و کام مخاطبی که درگیر انواع و اقسام تلخیهاست را بیش از پیش تلخ کند.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی اینترنتی خبری- تحلیلی سینما مثبت، فیلم میجر ساخته احسان عبدی پور که در بخش بین الملل فیلم فجر به نمایش درآمد، یکی از آثاری است که ظرفیت فراوانی برای تبدیل شدن به اثری بسیار تلخ و گزنده دارد. تمام مصالح لازم برای چنین اتفاقی در فیلم فراهم است. فیلم داستان افرادی را روایت میکند که در شهر بندری بوشهر زندگی میکنند. زمانی که جنس قاچاقی از سوی گمرک کشف میشود، این افراد با دریافت مبلغی اندک از سوی صاحبان اصلی بار، خود را به مراجع قانونی معرفی میکنند تا به عنوان صاحب این بارها راهی زندان شوند و در عوض با مبلغی که دریافت میکنند خانواده آنها برای مدتی گذران زندگی میکنند. در ادامه داستان با ورود یک سگ آلمانی که قابلیت کشف محمولههای قاچاق را دارد، زندگی این افراد تحت الشعاع این سگ قرار میگیرد.
میجر یک طنز سیاه است اما کارگردان با چند انتخاب درست به جای تبدیل این قصه جذاب به اثری آزار دهنده، فیلمی جذاب ساخته که جزو آثار کم نقص این سالهای سینمای ایران محسوب میشود. سازنده اثر اشراف زیادی بر اقلیم بوشهر به عنوان مکان وقوع داستان – و البته شهر خودش- دارد و به همین دلیل نمایشی زیبا و جذاب از این اقلیم در فیلم مشاهده میشود. این اقلیم در سینما و ادبیات ایران همیشه جذاب بوده و کنجکاوی فراوانی نسبت به آن وجود داشته اما کمتر شاهد بازنمایی درست آن در یک اثر هنری بودهایم و حالا میجر یک نمونه قابل تامل از چنین فیلمهایی است. حضور حمید فرخ نژاد در نقش منصور شخصیت اصلی فیلم نیز از دیگر تمهیداتی است که باعث شده فیلم از یک اثر تلخ و گزنده فاصله بگیرد. فرخ نژاد همیشه طنزی ظریف با خود دارد و نزدیکی لهجه و گویش او به خطه جنوب، همخوانی فراوانی با قصه ایجاد میکند. البته در ادامه داستان درباره شخصیت او توضیح داده میشود که منصور اصالتا اهل بوشهر نبوده بلکه یکی از مهاجرانی است که با آغاز جنگ تحمیلی از آبادان به بوشهر نقل مکان کرده است اما افراط کارگردان در پُر رنگ کردن این بخش از شخصیت منصور و وارد شدن به مباحثی مانند جامعه بدون طبقه که در قد و قواره شخصیت منصور نیست و در مقاطعی فیلم را از ساختار اصلی خود خارج میکند. تعاملهای فرخ نژاد با شخصیت دیگر داستان «غلام» نیز از بخشهای جذاب فیلم است.
ایده قرار گرفتن در جایگاه قاچاقیان و تحمل حبس به جای آنها در ازای مبلغی پول ایده جذابی است اما سازنده اثر در آن متوقف نشده و در ادامه داستان وارد داستانی نسبتا پُر فراز و نشیب میشود که چند محور مختلف دارد. بخشی از ماجرا به تلاش منصور برای آزاد کردن همسر سابقش از زندان معطوف است و بخشی دیگر به ارتباط او با مهرداد شوهر همسر سابقش. پسر منصور نیز نقشی پُر رنگ در داستان دارد. ماجرای دزدیدن سگ آلمانی و سپس کشتن سگ نیز از نقاط جذاب فیلم است و در نهایت بهروز فرزند منصور نیز نقشی پُر رنگ در داستان دارد.
میجر تلفیق جذابی از موسیقی منطقه جنوب با لوکیشنها و روایت داستانی است که صرفا در یک منطقه مرزی میتواند رخ دهد. پایان بندی فیلم نیز به قاعده خود اثر که قرار است فیلمی امیدبخش و اخلاقی باشد بسیار منطقی و در جهت داستان است.
نویسنده: حمیده جهانگیر