سینما مثبت: فیلم سینمایی «افسانه بُناسان، غول چراغ جادو» ساخته حبیب احمدزاده یکی از فیلمهای به نمایش درآمده در بخش بین الملل فیلم فجر بود. فیلمی که نگاه و روایت خاص احمد زاده مهم ترین و برجستهترین وجه آن بوده است.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی اینترنتی خبری- تحلیلی سینمامثبت، برای مخاطبی که شناختی از شخصیت سازنده فیلم ندارد، تماشای این اثر توام با حیرت و سردرگمی است. فیلم در هیچ یک از چهارچوبهای ژانر و گونه سینمای ایران نمیگنجد و ساختاری مشخص ندارد و به واسطه دغدغههای متعدد و فراوان سازندهاش که قصد دارد تمامی این دغدغهها را در قالب یک فیلم بیان کند، به اثری پیچیده تبدیل شده که به سختی میتوان آن را در قالب فیلم سینمایی گنجاند. از طرفی استفاده فراوان از پلان های هوایی،فیلم را شبیه به کلیپ کرده است.
فیلم داستان دختربچهای به نام «سارا» را روایت میکند که بر روی تخت بیمارستان آرزویی را مطرح میکند. آرزویی که پای یک غول چراغ جادو را به قصه باز میکند. داستان اینگونه است که بناسان غول چراغ جادو برای جلوگیری از اخراج همیشگی از منظومه شمسی مجبور میشود شرط فرشتهای را بپذیرد تا با همکاری چهار انسان معمولی یک آهنگ زیبا برای ایجاد معجزهای بشری و واقعی خلق کند. غول وارد داستان میشود و به مرور با ورود به زندگی آدمها با پیچیدگیهایی مواجه میشود. این چهار انسان هم آساکورا آهنگسازی ژاپنی، دکتر سویا پزشکی ژاپنی، پرویز پرستویی بازیگر ایرانی و پرفسور فایلینگر پزشک معالج جانبازان شیمایی ایرانی در زمان جنگ ایران و عراق هستند.
شمایل غیرایرانی غول چراغ جادو
نکته اول درباره این فیلم این است که غول چراغ جادو شمایلی ایرانی ندارد و این فرم ریش او را بیشتر شبیه غولهای عثمانی و عربی کرده است! البته غول صرفا یک بهانه روایت است و در طول داستان به مرور حضور او فراموش میشود و حتی در بخشهایی از فیلم که دوربین وارد سفارت ایران در ژاپن میشود، غول یکی از اعضای تیم ایرانی است که حتی ظاهرا دست به دوربین شده و عکاسی هم میکند!
یک تاریخ جهان فشرده
در نگاهی کلیشهای این جزییات و بسیاری از نکات دیگر در فیلم وجود دارد که پذیرش آن را به عنوان اثری سینمایی سخت میکند. احمد زاده در فیلم به نوعی یک «تاریخ جهان» مختصر و فشرده را برای مخاطبش روایت میکند که در آن به هر موضوعی پرداخته شده است. از کرونا تا راه پیمایی اربعین و داعش و انفجار چرنوبیل و انفجار اتمی هیروشیما و جنگ ایران و عراق و….
با توجه به حضور دو راوی در فیلم – یعنی بناسان و سارا – و شنیدن صدای آنها در طول فیلم، این شکل از روایتگری به فیلم لطمه زده و حجم صداها و گفتار آن را بسیار زیاد کرده است. گاهی حرفهایی که شخصیتها میزنند نیز تناسبی با آنها ندارد. مثلا اینکه سارا به عنوان یک دختربچه بحث ترور ولیعهد اتریش را به عنوان مقدمه شکل گیری جنگ جهانی اول مطرح میکند، نکتهای است که باور آن برای مخاطب سخت است. احمد زاده پیشتر در فیلم بهترین مجسمه دنیا از این شیوه روایت برای بیان داستان استفاده کرده بود که بسیار موثر و خوب بود اما در فیلم بناسان این حجم از گفتار متن فضای فیلم را شلوغ کرده است بخصوص که فیلم به واسطه روایت زندگی چهار شخصیت و نیز تنوع لوکیشن به اندازه کافی شلوغ است و به همین دلیل نباید با چنین تمهیداتی باعث آشفتگی بیش از حد آن شد.
از طرفی برخی دیالوگهای فیلم نیز کمی اغراق آمیز است. مانند بخشهایی که دوربین به سراغ پرویز پرستویی میرود و با عبارتهایی مانند « پرویز سالک شده و دنبال معنی واقعی زندگی بود» یا «وقتی اتفاق ناگواری در منطقه میافتد پرویز زندگی رو رها میکنه تا سهمی در شادی بچه ها داشته باشه.» این بازیگر را معرفی میکند.
آیا تماشای فیلم آزارمان میدهد؟
با همه مواردی که عنوان شد، فیلم افسانه بناسان به هیچ وجه اثر آزار دهندهای نیست. فیلم پر از ایده های درخشان است و برخی ایدههای مطرح در فیلم قابلیت یک فیلم سینمایی را دارد. مانند داستان پرفسور فایلینگر که پس از سالها دوباره با جانبازان شیمیایی مواجه میشود. احمد زاده در طول سالهای گذشته در فضای فرهنگ و هنر کشورمان تبدیل به یک لشگر تک نفره شده و بسیاری از اتفاقهای فیلم تلاشهای فردی اوست که به نتیجه رسیده است. مثل راه اندازی نهضت کتابخوانی در زندانها و یا ملاقات کودکان ایرانی و عراقی. اگر به عنوان مخاطب اطلاعی اندک از پس زمینه شخصیتی سازنده فیلم داشته باشید، آن وقت این فیلم با همه ضعفها و عدم رعایت چهارچوبها و قواعد ژانر برای شما به عنوان مخاطب تبدیل به اثری ناب میشود که حتی تا مدتها پس از تماشای این اثر همچنان درگیر آن خواهید بود.
نویسنده: حمیده جهانگیر