سینما مثبت: از ابتدای سال فیلمهایی مثل «شنای پروانه»، «لاله» و «خورشید» وارد اکران نوروزی شدند. هرچند که بهدلیل پیک دوباره کرونا، اکران نوروز دوام زیادی نیافت اما بههرحال بخشی از مردم موفق به تماشای این فیلمها شدند و در آینده هم با آغازبهکار مجدد سالنهای سینما و اکران آنلاین در vodها، احتمالا تعداد بیشتری از مردم موفق به تماشای این فیلمها شوند.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی اینترنتی خبری- تحلیلی سینما مثبت به نقل از صبح نو،حالا و پس از اکران ناموفق نوروز1400 و در شرایطی که هنوز شانس دیده شدن فیلمها در شرایط مناسبتری وجود دارد، برای نقد و بررسی بهتر سه فیلم مهم اکران یعنی «شنای پروانه» ساخته محمد کارت، «لاله» به کارگردانی اسدالله نیکنژاد و «خورشید» ساخته مجید مجیدی با رضا استادی از منتقدان سینما گفتوگویی انجام داده که در ادامه میخوانید.
«شنای پروانه»؛ یک سینمای اجتماعی استاندارد
اولین فیلم محمد کارت را چطور ارزیابی میکنید؟
درطول سالهای گذشته، تغییرات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی زیادی را در جامعه تجربه کردهایم. این اتفاقات انعکاس کمی در سینمای ایران داشته است. کارهایی که در این زمینه ساخته شده عمدتا در دایره سیاهنمایی تعریف میشود. یکی از دلایل ورود نکردن سینماگران به این اتفاقات این است که برخی فیلمسازان دیدگاه مشخصی به پدیدههای اجتماعی ندارند و در فضای سینما به مرور صرفا حرفهای شدهاند. آن نگاه تازهای را که میتواند یک فیلمساز داشته باشد و با آن جریانسازی کند، ندارند. آن فیلمهایی هم که به مسائل اجتماعی ورود میکنند معمولا آنقدری واقعیات را پررنگ نشان میدهند که ارزشهای داستانی و ویژگیهای سینمایی را ازدست میدهند. به نظرم «شنای پروانه» تلفیق خوبی از این دو مساله است. علت اصلیاش هم این است که محمد کارت خاستگاهی در سینمای مستند دارد.
تحلیل درستی از پدیدههای اجتماعی دارد؛ درست است؟
آثاری که در حوزه سینمای اجتماعی میبینیم با اغراق زیادی هستند و فیلمساز به درک درستی از موضوع نمیرسد. بخش مهم این درک درست داشتن، حاصل زیست در کف خیابان و جامعه است که برخی فیلمسازان حوصله این کار را ندارند. یکی از دلایل اغراق در سینمای اجتماعی و تهی شدن فیلم از روایت سینمایی همین است. در«شنای پروانه» تعادلی در رعایت این دو مساله وجود دارد. پدیدههای اجتماعی بهاندازه و با ویژگیهای داستانی روایت میشود.
«شنای پروانه» به دام لمپنیسم و فیلمفارسی نیفتاده است. دلیلاش چیست؟
راستش موافق استفاده از واژه فیلمفارسی با یک نگاه تحقیرآمیز نیستم. معتقدم سینمای فارسی در بسیاری از بخشها از سینمای امروزمان موفقتر بوده است. حتی آن را سینمای اخلاقمدارتری میدانم. از بسیاری فیلمهای امروزی که نگاهی پوچگرایانه دارند پرمحتواتر بودند. پس بهتر است فیلمها را براساس نوع روایت و ویژگیهای سینمایی بررسی کنیم. «شنای پروانه» مسیر درستی دارد و شخصیت محوریاش در مسیر ویژگیهای یک قهرمان حرکت میکند.
«لاله»؛ فیلمی به سبک آمریکایی

«لاله» را دیدهاید؟
«لاله» فیلمی است که بهواسطه تاخیر در تولید و اکران دچار آسیب و زیان بسیاری شده است؛ فیلمی که میتوانست در زمان خودش قابلقبول و ارزشمند باشد و حتی فروش خوبی داشته باشد، با شرایط بدی مواجه شد. تاخیر بسیار زیادی فیلم عرضه شد و این به فیلم ضربه زد.
زمان نامناسب برای اکران هم دومین ضربه را به فیلم زد؛ درست است؟
بله، دقیقا! این از بدشانسی سازندگان فیلم بود. ناراحت آن بازیگری هستم که دوره طولانی را منتظر پایان تولید و اکران «لاله» بوده است.
به ویژگیهای این فیلم اشاره میکنید؟
من نسخه زبان انگلیسی فیلم را دیدهام. «لاله» کاملا یک فیلم آمریکایی است. برخلاف برخی فیلمهای سینمای ایران که تلاش میکنند ادای فیلمهای هالیوودی را دربیاورند، «لاله» کاملا آمریکایی است. روایت، بازیها، دیالوگنویسی و… همه با همان سبک و فرمول است. منتها مسالهای که وجود دارد این است که اساسا این جنس از پروژهها را که قصد ارائه تصویر متفاوتی از ایران دارند باید زود ساخت و اکران هم کرد. وقتی یک دولت بین فیلم فاصله بیفتد، قطعا به پروژه ضربه وارد میشود. فضای فعلی آنطور که باید پذیرای فیلمهایی از جنس «لاله» نیست؛ البته صحبتهایی برای اکران این فیلم در خارج از کشور هم شده است که باید ببینیم نهایتا چه میشود. به نظرم، فیلم درمجموع ارزشهای خودش را دارد اما عوامل مختلف دستبهدست هم دادند تا «لاله» با بدشانسی روبهرو شود.
«خورشید»؛ کلیشهای به نام فقر

«خورشید» را چطور ارزیابی میکنید؟
مجید مجیدی در افکار و اندیشههایش بهروزرسانی نمیکند. سالهاست که درگیر مساله فقر است؛ آن هم نه فقر فرهنگی، صرفا فقر اقتصادی را مدنظر دارد. این نوع فقر که خیلی معمول در جامعه است از فیلمهای اول تا به امروز با او بوده است. مجیدی توانایی خوبی در بازآفرینی، کارگردانی و مسائل هنری دارد اما در محتوا با یک چیز خیلی معمول و تکراری طرفیم. فیلمهایی مثل «بچههای آسمان» و… با بحث فقر عجین بوده است.
گاهی بهسمت عرفان هم میروند؛ درست است؟
در دورههای مختلف بهسمت مسائل عرفانی هم میروند. در «آواز گنجشکها» شکل کمرنگشده مساله فقر را دوباره مطرح کرد. انگار هروقت که در سینمای معنوی به بنبست میرسد به مساله قدیمی سینمایش یعنی فقر بازمیگردد.
مساله فقر را در جوابگوی جامعه امروز نمیدانید یا با روایت مجیدی مشکل دارید؟
تمرکز داستان روی افغانستانیها دیگر فرمول راهگشایی نیست. حتی برادران محمودی که خودشان اهل آنجا هستند در فیلم آخرشان سراغ این مساله میروند اما خروجی موفق نیست. امروز فقر دیگر محدود به صرفا افغانستانیهای داخل ایران نیست. حتی بسیاری از مردم کشور خودمان هم با آن درگیر هستند. نکته بعدی اینکه جدای از فقر مادی با یک فقر فرهنگی طرفیم. شاید این موضوع کمی کلیشهای باشد اما این دو فقر با هم وابستگی دارند. آقای مجیدی صرفا درگیر فقر اقتصادی است. در آن سکانسی که بچهها وارد تونل میشوند، «خورشید» شبیه فیلمهایی با تم فرار از زندان میشود. بچههای درون فیلم ما را با خودشان همراه نمیکنند. اصلا قصه فیلم مساله مخاطب نیست. آنقدر مساله در جامعه وجود دارد که این چیزها واقعا در بین آنها گم است. حتی در جشنوارههای جهانی هم این موضوعات دیگر جذاب نیست. حتی فیلمهای غیرانگلیسیزبان هم بهسمت فیلمهای قصهگو و جذاب رفتهاند. فیلمهای موفق دنیا از این فضا فاصله گرفتهاند اما آقای مجیدی در آن ماندهاند. شاید یکی از دلایل ماندن آقای مجیدی در این مسیر نبود اطرافیانی است که او را بهسمت جنبههای دیگری ببرند. برخلاف چیزی که در هالیوود میبینیم که فیلمسازان بزرگی مثل ریدلی اسکات، کلینت ایستوود و وودی آلن طی کرده و خودشان را بهروز میکنند. نمونه موفق این موضوع وودی آلن است که مدام درحال بهروز شدن است.
منبع: صبح نو – ۲۵ فروردین ۱۴۰۰