سینما مثبت: فیلم سینمایی لتیان با حضور بازیگرانی همچون: امیر جدیدی،پریناز ایزدیار،سارا بهرامی،حسن معجونی،ستاره پسیانی،علیرضا ثانی فر و… روایتی از نابودی طبقه متوسط به دست جماعت نوکیسه را به تصویر می کشد.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی اینترنتی خبری ـ تحلیلی سینما مثبت، فیلم لتیان ساخته علی تیموری بر اساس فیلم نامه ای از اکتای براهنی و مقابل دوربین رفته و اولین تجربه کارگردانی است که پیشتر در سینمای ایران به عنوان دستیار کارگردان فعالیت داشته است. این فیلم روایت قصه دو زوج میانسال است که برای گذراندن تعطیلات عازم ویلایی در حوالی سد لتیان می شوند.طاها و سلما یک زوج و رضا و یاسی زوج دیگر هستند. مانی هم که به تازگی از ایتالیا بازگشته در این سفر حضور دارد. او سال ها قبل رابطه ای با سلما ـ با بازی پریناز ایزدیار ـ داشته و حالا از مشاهده سلما که در آستانه ازدواج با طاها ـ با بازی امیر جدیدی ـ است دچار حسی ناخوشایند است و می خواهد رابطه آن ها را به هم بزند.
تفریحات طبقه متوسط بر پرده سینما
لتیان بر اساس الگویی ثابت ساخته شده که در این سال ها در سینمای ایران نمونه های مختلفی همچون: درباره الی،جهان با من برقص، هتریک و… داشته است. فیلم هایی که در آن ها چند فرد متعلق به طبقه متوسط به سفر می روند و حضور آن ها در کنار یکدیگر به شناختی تازه از هم منجر می شود. این جمع های دوستانه همیشه چند کاراکتر ثابت دارد. از افراد روشنفکر گرفته تا نوکیسه هایی که باعث کنجکاوی دیگر شخصیت ها می شوند. در فیلم لتیان نیز طاها نماینده طبقه نوکیسه است؛ جوانی که شبیه جاهل های دهه چهل راه می رود، تکیه کلام هایی مانند: خدا حفظش کنه و موید باشید دارد و گلویش پیش سلما گیر کرده است. جالب اینکه سلما نیز به واسطه اسمش احتمالا شخصیتی با ریشه های مذهبی است و شاید همین زمینه آشنایی و ارتباط او با طاها باشد. در چنین جمعی رضا با بازی حسن معجونی نیز شخصیتی است که بار طنز فیلم را به دوش می کشد؛ هنرمند نقاشی که گهگاه به دریوزگی طاها می افتد و اغلب موارد هم مست است.
شخصیت هایی که آن ها را دوست نداریم
اولین و بدیهی ترین اصل در یک اثر نمایشی این است که تماشاگر با شخصیت های فیلم ارتباط برقرار کند. برقراری ارتباط می تواند از طریق ایجاد همذات پنداری مثبت یا منفی باشد. در فیلم لتیان اغلب شخصیت ها همذات پنداری منفی در مخاطب ایجاد می کنند اما شخصیتی وجود ندارد که بتوانیم او را دوست داشته باشیم. نگاه کارگردان به تمامی شخصیت ها بسیار منفی است و این نگاه منفی به شکلی اغراق شده بازنمایی شده است.مریم ـ با بازی ستاره پسیانی ـ و یاسی ـ با بازی سارا بهرامی ـ نیز شخصیت هایی منفی و چِرک هستند. مریم زنی آب زیرکاه است و یاسی هم با وجود آنکه زنی متاهل است، مرتب به دنبال جلب توجه مانی ـ با بازی علیرضا ثانی فر ـ است. البته فیلم تلاش کرده این لحن به شدت منفی را با قاب بندی های شکیل و زیبا وبه کارگیری نقاشی های متعدد در قاب بندی های خود و همچنین قاب های کارت پستالی حاصل کار ادیب سبحانی فیلم بردار تعدیل کند اما این تمهید چندان کارگر نمی افتد و به عنوان تماشاگر نمی دانیم تا پایان فیلم باید در سمت و سوی کدام شخصیت ها بایستیم؟ در سمت طاها که همان کاراکتر مذهبی عرق سرد است که طبق معمول جذابیتی برای نسل جدید ندارد یا مانی که در بخشی از فیلم، با اشاره به طاها می گوید آن ها سال ها امثال طاها را مسخره می کردند اما در عمل مشخص میشود همین مانی یک جرثومه فسادِ مطلق است! تنها شخصیتی که می توان کمی با آن همذات پنداری کرد، امید است که از کانادا آمده و مرتب در حال عکاسی است و به نوعی بهانه روایت فیلم محسوب می شود.
عدم حفظ راکورد در صحنه ای مهم از فیلم
در فیلم لتیان طاها به عنوان شخصیتی شکاک نسبت به رابطه قبلی سلما، با وجود آنکه پی به مسائلی میان نامزدش با مانی می برد اما هوشمندی خاصی برای کشف این رابطه ندارد و بیشتر اقدام به بازجویی از سلما می کند. هرچند بازی کلیشه ای امیرجدیدی قرار است نوعی حالت نامتعادل روانی را از او در مخاطب القاء کند اما تماشاگر درخصوص رابطه او و اساسا نحوه آشنایی و ازدواج او با سلما اقناع نمی شود. چرا فردی مانند طاها که ساعت هشتصد و پنجاه میلیونی به دست می بندد، وضعیت مالی بسیار خوبی دارد و رفت و آمد به اسلو پایتخت نروژ برایش در حد رفت و آمد به لواسان است باید به دختری نامتعادل مانند سلما وابسته شود؟
فیلم داستان خود را با صبر و حوصله مطرح می کند اما در جمع کردن آن ظرافت چندانی به خرج نمی دهد. در جایی از فیلم که مانی درب ویلا را برای طاها باز می کند فیلم می توانست به پایان برسد اما با پُرحرفی ادامه پیدا می کند و این صحنه جذاب و هنرمندانه ضایع میشود. در ادامه یک صحنه جذاب وجود دارد که طی آن طاها و سلما با یکدیگر صحبت می کنند و مانی در پس زمینه است؛ فضایی که به نظر می رسد کارگردان به شدت دلبسته آن بوده و اجرای خوبی هم داشته و حتی پریناز ایزدیار به عنوان بازیگر از پس اجرای مناسب آن بر نمی آید اما باز هم فیلم در اینجا تمام نمی شود و نمایش خوابیدن مانی و سپس تاکید بی دلیل بر فیلمی که از تلویزیون پخش می شود، مخاطب را به فراتر از اثر ارجاع می دهد. کارگردان در اینجا ظرافت دیگری به خرج می دهد وبا نمایش پتویی که در ادامه فیلم بر روی مانی کشیده می شود،انگیزه لازم برای اقدام پایانی طاها را ایجاد می کند. البته مشخص نیست سلما پتو را روی مانی کشیده یا یاسی اما در همین صحنه شاهد تغییر بی دلیل لباس طاها هستیم که احتمالا اشتباهی از جنس خطاهای منشی صحنه می تواند تلقی شود.
فیلم در پایان با فرجام تلخی که طاها برای میهمانان رقم زده به پایان می رسد. طاها همه میهمان ها را در آتش کینه خود می سوزاند؛ اقدامی نمادین که می تواند تعبیر به نابود کردن جامعه توسط این جامعه نوکیسه تلقی شود و این کینه به صغیر و کبیر رحم نمی کند و از عشق طاها گرفته تا پسری نوجوان را نیز شامل می شود.
نویسنده: حمیده جهانگیر