سینما مثبت:فیلم کشتارگاه با تعلیق و اتفاق آغاز می شود و بیننده از همان ابتدای فیلم با معما مواجه می شود. نماهایی از کشتار گاه، صاحب آن و نگهبانی که در تقلا و نگران است، آغاز کننده فیلم است. سپس با ورود پسری جوان متوجه می شویم سه فرد در یکی از یخچال های کشتارگاه یخ زده و مرده اند.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی اینترنتی خبری ـ تحلیلی سینما مثبت،صاحب کشتارگاه مسوولیتی به عهده نمی گیرد. سرایدار فردی ساده لوح است و گمان می کند مقصر است. با تدبیر موذیانه ای که دلیل آن را در سکانسهای بعد متوجه می شویم، صاحب کشتارگاه سعی می کند جریان را از دید پلیس مخفی کند و جنازه ها را همانجا دفن کند. بعد وارد ماجراهای عجیبی از صاحب کشتارگاه یعنی مانی حقیقی شده و متوجه می شویم او دلال حرفه ای دلار است و پسر هم نوچه وی می شود. داستان تا انتها، ریتمیک ، معلق و با کشش است و با توجه به تعدد داستانکهای مرتبط با قصه اصلی پیش می رود. فیلم کاملا فرمت سینمایی داشته و نگاهی اطلاع رسان نیز از ماجرای دلار دارد و با فضا سازی های متحد و بازی های یکدست اکثر بازیگران، به جز مانی حقیقی پیش می رود.
مانی حقیقی اول فیلم حداقل تیپ یک صاحب کشتارگاه قلدر را گرفته و درست در سکانس بعدی در بانک، جنتلمن می شود! این مسئله در راستای پیچگی شخصیت نیست بلکه او بد بازی می کند و حتی با تیپ سازی و میزانسن های کارگردان و اندازه نماها هم، این بازیگر رعایت راکورد محتوایی شخصیت را نداشته و به فیلم لطمه می زند. از طرفی جوان اول فیلم امیرحسین فتحی نه تنها خوب است ، بلکه جزئیاتی در بازی دارد که مشخصه یک بازیگر سینما شناس است. باران کوثری و برادرش که فرزندان یکی از کشته شدگان در یخچال هستند از جنوب به دنبال پدرشان آمده اند و هر دو بازی خوب و یکدستی دارند، به جز سکانسی که جلوی گاوداری که برادر دستشویی می رود و امیر با او کنار نیسان گفتگویی می کند و یکباره باران کوثری امیر را تحویل می گیرد و برخورد سمپاتیکی ایجاد می شود.
در کل فیلم تماتیک جلو رفته و در سکانسی جذاب نیز به پایان می رسد. اشکال فیلم در برخی دکوپاژهاست و صحنه پردازی های بیش از اندازه نمایشی و تاکیدی که در سینما منسوخ شده است.می شود از فیلم به جهت داستانگویی و و روایت خطی پر تنش دفاع کرد و آن را در فهرست فیلمهای نسبتا خوب جشنواره قرار داد.
روز بلوا ساخته بهروز شعیبی ثابت می کند با بازیگران متنوع و مطرح سینما، فیلمبردار و عوامل درجه یک، لوکیشنهای گران و جذاب، پول و هزینه خوب هم می توان فیلم بد ساخت و موضوع جدی و مهمی را ملعبه و مضحکه کرد و حتی با اجرای بد یک سوژه مهم اجتماعی و شعار زدگی، نمک به زخم مردمی پاشید که در گرداب سوژه اصلی این فیلم قرار گرفته اند. مردمی که خسته اند و راه نجاتی نمی بینند. حتی سینما و هنر هم به فکر این مردم نیست زیرا این فیلم شعار دفاع از مردم را می دهد ولی به قدری ضعیف و ساده انگارانه است که هر بیننده ای احساس می کند به شعورش توهین می شود. داستان فیلم درباره روحانی جوانی است که مدیریت یکه موسسه مالی و اعتباری را به عهده دارد. او به یکباره در آماج بدترین اتهام های اختلاسی و تهمت ها قرار می گیرد. حتی نزدیکترین افراد خانواده اش از برادر گرفته تا زن و پدر زن در این توطئه دست دارند. روحانی جوان با هکری که اصلا نه به تیپ و قیافه اش می خورد و نه در بین این جمع بازیگران جا دارد، همراه شده و قصد رهایی نه تنها خود بلکه حل مشکلات مردم گرفتار و سرمایه گذاران ریز و درشت را دارد.
در ابتدای فیلم این روحانی در یک برنامه تلوزیونی در حال صحبت است. اتفاقا تیز هوش و مردمی است که حتی از اتاق فرمان مدام مواظب گفتار و کنترل وی از طریق مجری هستند. وی در سطح کشور مطرح است، مردم به جهت برنامه های تلویزیونی و فعالیتهای ارزشمندش وی را می شناسند، استاد دانشگاه است، فعالیت اقتصادی بزرگی دارد، مرفه است. اما همه آدمهای فیلم می دانند که چه اتفاقهایی رخ داده ولی ایشان با آنهمه توصیفات از هیچ چیزی مطلع نیست. حتی همسرش هم فعالیت مشکوک اقتصادی دارد.همه اموال تمام افراد به نام وی است، دو خودرو چند صد میلیونی دارد، خانه چند میلیاردی دارد، ولی نمی داند که در اطرافش همه چیز پول شویی و اختلاس است. تنها دلیل دراماتیکی که می تواند این حجم از بلاهت را در کاراکتر توجیح کند، بیماری و معلولیت عقب افتادگی ذهنی و مادر زادی است که بابک حمیدیان در نقش این روحانی از آن بری است. در نهایت این شخصیت با یک تلنگر مامور حاکمیت می رود که قهرمان شود.
در سکانسی مردم جلوی موسسه ی مالی و اعتباری جمع شده اند و شعار می دهند. حدود ١۵ دقیقه گذشته و تنها شعار در این تجمع این است: پول ما را پس بده. کل این جمعیت فقط همین شعار را بلد هستند؟!!!
این روحانی در یک کارگاه متروکه در شهر اراک برادرش را پیدا می کند، لوکیشن پر از شتر یک کوهانه است. اراک شهر سرد و خشکی است که در آن شتر یک کوهانه نمی تواند زندگی کند اما دلیل فیلم برای نمایش این شترها این است که شرکت های بیمه شتر وارد می کنند چون دیه انسان شتر است و با واردات آن قیمت شتر ارزان می شود و قیمت دیه کم می شود!! این ماجرای شاخ درآور به اصطلاح نمادین، وسط یک فیلم رئالیستی رخ می دهد نه یک فیلم کمدی و فانتزی!
فیلم آبادان یازده شصت ساخته مهرداد خوشبخت یک سوژه ناب از محاصره آبادان را روایت می کند. فیلم از دوجهت بکر است. یکی وضعیت و ماجرای ساختمان رادیوی آبادان و افراد مختلف کارمند و مدیر و گوینده آرشیویست که بالقوه با لحظه به لحظه نزدیک شدن به سقوط شهر فضای جذابی و ملتهبی در فیلم ایجاد می کنند و دیگر اینکه تا به حال فیلمی در شرح وضعیت آبادان در حصر بدین شکل و ابعاد نبوده و اکثر فیلمها به خرمشهر مربوط است.
یک فیلم که باتوجه به سکانسهای نسبتا خوب و تماتیک، پر قصه و شخصیت و تیپ تنیده شده درهم و صحیح و از آب در آمده و گاها به سینما نزدیک می شود. از طرفی بخش ها و سکانسهایی که اصلا استاندارد سینمایی نداشته و در کادر تلویزیون می تواند جایگاهی داشته باشد در فیلم مشاهده می شود. همین دو دستی اشکال اساسی فیلم است به اضافه یک سکانس بد و طولانی که تا لب مرگ فیلم را از ریتم انداخته و نفس بیننده را گرفته و با حذف ٩٩ درصد آن سکانس هیچ اتفاقی رخ نمی دهد. منظور خبر شکست مقاومت و سقوط خرمشهر به افراد داخل رادیو و گریه و خاطره بازی و سکوت و نواختن بالابان توسط یکی از شخصیتهای اصلی فیلم و… است
بازیگران فیلم خوبند به جز یک مورد، بازیگر نقش گوینده خبر. بازی این فرد به هیچ عنوان با زمان فیلم سازگار نیست، جوانی با غرور و تقریبا خشن و جسور که در همه اتفاق ها حضور دارد، جنس بازی این بازیگر ، جوان آن زمان نیست، حتی جوان ده سال پیش هم نیست، نحوه دیالوگ گویی و نگاه ها و حتی چهره پردازی اش دقیقا جوان امروزی است و هرچند بالاخره سینماست و نگاه باید سینماتیک باشد اما در این جمع افراد تیپیکال غلط است.
استفاده از تصاویر آرشیوی به چند جهت بسیار خوب است، اول اینکه در بسیاری از سکانسها تعریف داستانی دارد و در بخشهایی پی او وی است و دوم اینکه به درستی انتخاب شده و سوم اینکه تدوین زیبایی دارد. علیرضا کمالی نقش را خوب از آب در آورده است. او یک مدیر رادیو است که مثل تمام مدیران آن زمان جهادی کار می کند و همه کار در این رادیو می کند و جزئیاتی در بازی وی است که به شکل واقعی می توان وی را مدیر پذیرفت.
سکانسهای آخر فیلم هیجان انگیز است و درست اجرا شده.در کل فیلم به درستی در سر و شکل متناسب با سوژه ، کامل نیست و اشکال شعار زدگی دارد. و مهمتر از آن اینکه حماسه در آن خلق نشده است.اینکه مرد ارمنی و کارمند رادیو ، یک وطن پرست است، امتیاز فیلم نیست که سازنده مدام آنرا با اشکال مختلف در چشم تماشاگر فرو می کند، گویا قرار است نشان دهد که در این فیلم و اتفاقهای پی در پی این شخصیت را متحول کند. مگر شمربن زی الجوشن است که باید متحول شود؟!!! مگر کسی با وی مشکلی دارد او یک ایرانی است. حالا شعار زده مشروبش را که پنهان کرده، داخل موتور برق می ریزد که کار رادیو عقب نماند اما این عمل مزیت بزرگی نیست یا جایی که با کرواتش زخمی را میبندد هم همینطور. مدیوم محتوایی فیلم سینما نیست بلکه تلوزیونی و مناسبتی است ، حتی وسط فیلم کلیپ هم دارد( سکانسی که همه در تلاشند و زمان هم به نحوی می گذرد – موزیک ویدئو) به این دلیل و به چند دلیل مهم در همه ی ابعاد، فیلم جزئیات سینما را ندارد.