سینما مثبت: جشنواره فیلم فجر به نیمه رسیده و مخاطبان این رویداد از چهار فیلم تولید شده توسط سازمان اوج، تاکنون شاهد دو فیلم از محصولات این مجموعه بوده اند و جالب اینکه هر دو اثر نسبت به رقبای خود یعنی فیلم های روز صفر و درخت گردو در جلب نظر مخاطبان آثار اینچنینی عقب مانده اند
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی اینترنتی خبری ـ تحلیلی سینما مثبت، سازمان اوج در سال های اخیر داعیه دار تولید آثار به اصطلاح استراتژیک و خاص بوده است. به جز فیلم ارزشمند ایستاده در غبار، سایر آثار تولید شده توسط این مجموعه با انتقادهای جدی مواجه بوده و حالا خبرهای خوشایندی هم از برگ برنده این مجموعه یعنی فیلم خروج ساخته ابراهیم حاتمی کیا به گوش نمی رسد. گذشته از این استقبال قابل توجه از فیلم روز صفر ساخته سعید ملکان که در جایی به جز اوج ساخته شده و همچنین درخت گردو ساخته محمد حسین مهدویان که مجموعه اول مارکت تولید کننده آن است، خبر از تغییر وضعیت و شرایط سینما به ضرر اوج می دهد. یعنی دیگر برای اوج انحصاری در پرداختن به سوژه های خاص وجود ندارد و به سادگی ممکن است دیگر مجموعه ها نیز وارد تولید اینگونه آثار شده و در چشم به هم زدنی موقعیت اوج در این نوع تولیدات را متزلزل کنند.
مشکل فیلم های اوج چیست؟
آبادان یازده شصت اولین فیلم به نمایش درآمده از سازمان اوج در جشنواره فیلم فجر است. فیلم به کارگردانی مهرداد خوشبخت ساخته است. بیشترین شهرت خوشبخت در پشت صحنه سینمای ایران و سپس ساخت تله فیلم های مختلف است. حالا خوشبخت تقریبا بهترین فیلمش را در تجربه با اوج ساخته است. فیلم از نظر فنی اثر سخت و مشکلی است. به طور کلی می توان آن را باور پذیر دانست. تدوین و دیگر ویژگی های فنی اثر قابل توجه است و از نظر کیفیت بالا یادآور فیلم 23 نفر ساخته دیگر اوج به کارگردانی مهدی جعفری است. هر دو فیلم از نظر بخش فنی و تولید آثار ارزشمندی هستند اما مشکلی مشترک دارند: تقریبا سه دهه دیر تولید شده اند!
گذشته از این مشکل، ایراد مهمی که در فیلم مهرداد خوشبخت به چشم می آید و البته ارتباطی به او ندارد و بیشتر نشئات گرفته از مجموعه سفارش دهنده است؛ این است که رخدادها و ماجراهایی که در داخل رادیو به وقوع می پیوندد، بازتاب بیرونی ندارد و مشخصا به جز پیرزن و پیرمردی که در ابتدای فیلم رادیو خود را نزد کارکنان رادیو می آورند تا از سلامت وسیله خود مطمئن شوند، ردپا و اثری از مردم در فیلم دیده نمی شود. فیلم های اینچنینی تا زمانی موفق هستند که کل ماجرا در محدوده مشخصی رخ دهد. مثل آژانس شیشه ای که به جز ابتدای فیلم، دیگر از محدوده آژانس بیرون نمی آید یا اتوبوس شب ساخته ارزشمند کیومرث پوراحمد که بخش مهمی از فیلم داخل یک اتوبوس رخ می دهد اما وقتی دوربین از فضای داخلی بیرون می آید، باید تاثیر پخش برنامه های رادیو نفت بر مردم و حتی نیروی دشمن دیده شود نه اینکه صرفا گلوله هایی از سوی عراقی ها شلیک شود و اثری از جبهه مقابل دیده نشود. حالا شاید بتوان برای عدم نمایش عراقی ها توجیهی تراشید و آن را متاثر از نگاه ابراهیم حاتمی کیا به عنوان مشاور پشت پرده و تصمیم گیرنده مخفی این کار دانست که در هیچ یک از فیلم هایش تصویری واضح از عراقی ها دیده نمی شوند اما چرا مردم آبادان در این فیلم دیده نمی شوند و حداقلی از ارتباط و همذات پنداری میان مردم بومی آبادان با اهالی رادیو به تصویر کشیده نمی شود و تنها رابط رادیو با خارج، نظامیان هستند؟
در فیلم دیگر تولید شده توسط سازمان اوج با نام روز بلوا نیز شاهد این فاصله گذاری با مردم هستیم. فیلم یک روحانی را برای روایت انتخاب کرده است. روحانی چهره جذاب و کاریزماتیکی ندارد و مدل ریش و عینکش از او شخصیتی متفرعن ساخته است. شخصیتی که در نهایت برای حل و فصل مشکل به سراغ یک شبهه هکر می رود و البته این مطلب هم حائز اهمیت است که در نهایت سازندگان فیلم برای روایت داستان خود، الگویی هالیوودی را انتخاب می کنند. حالا بگذریم از اینکه سازندگان این اثر عملا در خروجی نهایی نسخه ای از سریال پرده نشین را به اوج داده اند اما تاریخ مصرف این شکل از فیلم ها که در آن یک روحانی محوریت ماجراها را به عهده بگیرد، حتی در تلویزیون هم سرآمده است و برنامه سازان تلویزیونی هم این روزها به دنبال صراحت بیشتری هستند و برای شخصیت محوری داستان جای لغزش می گذارند تا بعدا تحول او را به تصویر بکشند اما روز بلوا صرفا به دنبال نمایش تصویری قدیس گونه از قهرمان خود است که جایی برای داستان پردازی باقی نمی گذارد. نکته قابل تامل این است که نمی توان فیلمی با منطق ضعیف و دور از واقعیت های جامعه ساخت و در نهایت موسیقی احساسی کارن همایونفر را در فیلم رها کرد تا حس و حال فیلم دربیاید. فیلم باید بخشی از گلیم خود را در محدوده فیلم نامه از آب بیرون بکشد اما روز بلوا که اصلا فیلم نیست؛ یک سریال است!