سینما مثبت: سریال شهرزاد در حالی سومین فصل خود را پشت سر میگذارد که روز به روز ضعفها و مشکلات ساختاری این اثر بیش از گذشته به چشم میخورد و این ظن برای بینندگان پیش میآید که به جای «حسن فتحی کاربلد» احتمالاً فرد دیگری کارگردانی سریال را به عهده گرفته است!
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی اینترنتی خبری ـ تحلیلی سینما مثبت، در قسمت سیزدهم این سریال که دوشنبه 24 اردیبهشت ماه توزیع شده، در بخشی از داستان «فرهاد» و «عبدلی» برای ربودن «سرهنگ تیموری» به کافه مولن روژ میروند. هوا تاریک است و با توجه به پوشش مردم به نظر میرسد داستان در فصل پاییز یا زمستان میگذرد. وضعیت غیرعادی سرهنگ هم حاکی از آن است که ایشان ساعاتی را در آن کافه به میگساری مشغول بودهاند و حالا ساعتی از شب گذشته که از کافه بیرون میآید. در ادامه قهرمانهای داستان با انتقال سرهنگ به خارج از شهر و سپس بازجویی از او، به منزل بازمی گردند و به خواب میروند. این در حالی است که «اکرم» ناگهان تصمیم به اعتراف گرفته و هنگامی که از خانه خارج میشود، با یک شهر زنده و پُر جنب و جوش مواجه هستیم که با توجه به وضعیت اجتماعی آن مقطع میتواند بعد از ظهر باشد نه نیمههای شب! وقتی اکرم به اداره پلیس هم مراجعه میکند خیابان شلوغ است و حتی اداره پلیس هم مملو از مراجعان است! بعد از تعقیب فرهاد و عبدلی و شیرین هم با یک شهر شلوغ مواجه هستیم. به نظر میرسد کارگردان شهرزاد در این قسمت کلاً بی خیال «زمان» شده و یک شب را به صورت دو یا سه شب کش داده است!
از طرفی در این قسمت شاهد برخی اتفاقها هستیم که تناسبی با حال و هوای این قصه ندارد. مثلاً ژستهای شیرین در مقابل آینه با بچهای در بغل به شدت اغراق آمیز است و تناسبی با این شخصیت که هم از پدر بچه و هم مادرش نفرت دارد، ندارد! افتادن داماد هوشنگ از طبقه دوم ساختمان با آن حال و هوای نسبتاً سورئال نیز بیشتر مناسب فیلمهای هنر ـ تجربه است تا سریالی عامه پسند! دزدیدن بچه توسط آب پرویز از بغل مادر هم از عجایب قصه است که صرفاً با چند کیلو چسب میتواند به قصه الصاق شود! اینکه دو مرد مسلح در خانه متوجه حضور مردی غریبه نشوند و بچه هم تا دم در گریه زاری نکند، پدیده عجیبی است!
امید است فتحی در قسمتهای باقیمانده این سریال قصه خود را با منطق به پایان برساند تا خاطره بدی از این اثر در ذهن مخاطب باقی نماند.