سینما مثبت: یکساعت مانده به پایان هفتمین روز از اردیبهشت ماه سال 1397 و پایان رویداد سی و پنج هزار تومانی فیلم فجر است. فیلم سینمایی «دسته کبوترها» ساخته رمضان خسروه از کشور کویت تازه به پایان رسیده است. فیلمی درباره مقاومت مردمی کویت در مقابل ارتش بعثیهای عراق. اثری مضحک و به شدت ضعیف که با کمتر از پانزده نفر به نمایش درآمد و بخشهای زیادی از زمان نمایش فیلم با خنده و تمسخر حاضران در سالن مواجه شد. البته یک ربع اول فیلم صدا نداشت و مدتی طول کشید تا مسوولان سالن به صرافت حل مشکل بیفتند. این هم از آن اتفاقهای عجیبی است که در روزهای اخیر در این جشنواره رخ داده اما مسئله مهمتر نحوه حضور این فیلمهای ضعیف و پشت پردههای آن در این جشنواره است.
در ساعتهای پایانی این رویداد، «آقازادک» ی که در روزهای اخیر به شدت چهره شده، در سالن پرسه می زند. عینکی کائوچویی به چشم دارد و ریشی مدل دار که قرار است سن و سال او را بیشتر نشان دهد تا شاید اعتماد به نفس از دست رفتهاش را بازیابد اما دیگر کار از کار گذشته و در روزهای اخیر او مضحکه کانالهای تلگرامی شده است.
در «فوت کورت» یعنی مهمترین بخش این جشنواره سی و پنج هزار تومانی، دبیر رویداد در کنار یکی از مدیران قدیمی سینمای ایران در حال صرف «شام آخر» است. اینجا نقطه تلاقی دو سوی یک رابطه پُر منفعت است. در یک سوی این رابطه فیلم ساز «قبلاً مستعد» ی قرار دارد که زمانی فیلمهای خوب و با حس و حالی میساخت و حالا فیلمها مکانیکی و کم حس و حال میسازد و جشنوارههای پُرهزینه برگزار میکند. در آن سوی میز هم مدیری است که سالها در بخش بین الملل فعالیت کرده و چند فیلم کوچک و بزرگ هم ساخته اما ناتوان از برقراری مناسبتی با شرایط جدید سینمای ایران و فعالیت در بخش مستقل، حالا به پای ثابت این جشنواره تبدیل شده است. جفت و جور شدن این دو جنس از آدمها نیز از عجایب روزگار است.
از «بین الملل» نام برده شد و کیست که نداند این حوزه چگونه در طول سالهای بعد از انقلاب در انحصار عدهای معدود بوده و به حیاط خلوت گروه انگشت شماری از سینماگران تبدیل شده است. سینماگرانی فراری از گزارش و شفافیت و گهگاه در کار «کارچاق کنی» برای فیلمهای چند کارگردان خاص و نیز رسیدن به زد و بندهای شخصی که هیچ گاه حساب کشی از آنها نشده است.
خواب خیابان جمهوری
حاضران در جشنواره آخرین کارتها را میکشند و پیتزا و غذای تُرکی و ژاپنی سفارش میدهند. برخی از همکاران جشنواره هم ترجیح میدهند به جای صرف شام، سهمیه غذای خود را به خانه برده و زن و بچه را هم در غذای جشنواره سی و پنج هزار تومانی شریک کنند. شرایط اقتصادی خوب نیست و البته جشنواره هم از این شرایط بهره خود را میبرد تا با توزیع این کارتها، سالن را شلوغ جلوه دهد. کافی است از جماعت هفتصد نفره دعوت شده به جشنواره عدهای در این فضا بچرخند تا چند فریم عکس مورد نیاز برای عکاسان فراهم شده و جشنواره «شلوغ» جلوه کند.
خارج از پردیس چارسو، خیابان جمهوری به خواب شبانه فرو رفته است. در حاشیه این خیابان و در کوچه پس کوچههای آن میتوان مردان و زنان معتاد را دید که چرت میزنند و آدمهایی که دنبال یافتن تکهای نام سطلهای زباله را زیر و رو میکنند. در همین مسیر است که تابلوی «هیچ گونه خرید و فروش ارز نداریم» پشت شیشه صرافیها به چشم میخورد. بازار ارز ققل شده و حالا مشخص نیست چطور برخی از دست اندرکاران این رویداد سی و پنج هزار تومانی که برای سفر به ینگنه دنیا و خرج کردن پولهایی که در این اوضاع خراب به جیب زدهاند، ارز تهیه خواهند کرد؟!
نمایش سی و پنج هزار تومانی پایان یافته و احتمالاً در روزهای آینده عدهای از افراد منتفع از این رویداد از آن با عنوان «بهترین جشنواره خاور میانه»، «نظم و انضباط مثال زدنی»، «رویدادی کم نظیر» و… نام خواهند برد اما قطعاً جایی در تاریخ سینمای ایران این رویداد ثبت و ضبط خواهد شد و سالها بعد از آن نام برده خواهد شد؛ همانگونه که از رویدادهایی که سالها قبل در کنار تخت جشمید یاد شد، همچنان به عنوان نمونهای از اسراف و تبذیر نام برده میشود.
ادامه دار…