حاتمی کیا، فیلمساز یا «خاکریزِ استراتژیک»؟
سینما مثبت:آخرین ساخته ابراهیم حاتمی کیا با خروج از ماهیت هنری و تبدیل به نقطهای مهم در معادلات سیاسی، این روزها به موضوعی برای بحثوجدلهای رسانهای تبدیل شده است. این وضعیت قابل پیشبینی بود و البته فیلمساز با استعدادی مانند حاتمی کیا نباید از آن خوشحال باشد.
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی اینترنتی خبری ـ تحلیلی سینما مثبت، چندی پیش در مطلبی با عنوان «چرا «بادیگارد» فیلم بدی شده است؟» به جنبههای مختلف آخرین ساخته حاتمی کیا پرداختیم و نقاط ضعف و قوت این اثر را مطرح کردیم. در این مطلب تأکید شد که «حاتمی کیا سرمایهای ارزشمند برای سینمای ایران است اما هر سرمایه ارزشمندی نیاز به مراقبت دارد». توقع مردم از این هنرمند بسیار بالا است زیرا هر اثری که او خلق میکند، میتواند تبدیل به «تاریخ» شود اما او با آخرین فیلمش بادیگارد، ماهیت خود را بهعنوان هنرمند از دست داده و تبدیل به نقطهای مهم در معادلات سیاسی شد. شاید بتوان حالوروز این روزهای حاتمی کیا را به خاکریزی استراتژیک تشبیه کرد که جریان موسوم به «اصولگرا» درصدد حفظ آن است و تصور میکند با پیوستن وی به جبهه اصلاحطلبی، فاجعهای عظیم رخ خواهد داد! به همین دلیل است که این روزها در اخبار و مصاحبهها زیاد میشنویم که «حاتمی کیا با ساخت بادیگارد احیاء شد و دوباره به مسیر اصلی خود برگشت»!
آیا جریان اصلاحطلبی نیازی به حاتمی کیا دارد؟
پاسخ این سؤال قطعاً «خیر» است. این جریان بهجای آنکه به دنبال جذب افراد و چهرههای هنری باشد، زمینه حضور آنها در دل خود را فراهم میکند. در دورههای مختلف نیز ثابت شده این جریان پول زیادی برای توزیع میان هنرمندان ندارد و نهایتاً از آنها حمایت معنوی میکند.
حاتمی کیا اصولگرا است یا اصلاحطلب؟
پاسخ خوشبینانه به این سؤال این است که او بهعنوان هنرمندی معتبر فارغ از این دستهبندیها است اما کافی است اندکی به گذشته بازگردیم و سکانسهای پایانی فیلم «مهاجر» را مرور کنیم که در آن تعارض شخصیت رزمنده با مقام مسئول به تصویر کشیده میشود. کافی است اندکی حافظه تاریخی داشته باشیم و برخورد اصولگراها با آقا ابراهیم در زمان ساخت فیلمهای «بوی پیراهن یوسف» و «خاکستر سبز» را به خاطر آوریم که در نهایت منجر به ساخت فیلم استعاری «روبان قرمز» شد. کافی است به یاد بیاوریم که سال 1379، حاتمی کیا تکههای سانسور شده فیلم «موج مُرده» را داخل کیسه نایلونی ریخت و به سینما استقلال آمد و نمایشی رسانهای در باب مظلومیت خود و انتقاد از نهاد سازنده فیلم ـ روایت فتح ـ به راه انداخت که او را مجبور به حذف بخشهای زیادی از فیلم انتقادیاش کرده بود. از همان مقطع حساب او از جریان موسوم به «اصولگرا» و «ارزشی» جدا شد. چطور فردی که دیدگاهی بهشدت انتقادی نسبت به اصولگراها دارد میتواند همچنان با آنها «باشد»؟ آیا اصولگراها در این سالها تغییر کردهاند و ماهیتشان به تفکرات حاتمی کیا نزدیک شده است؟ پاسخ قطعاً «خیر» است. آیا فیلمسازی که «گزارش یک جشن» میسازد و شخصیت «چمران» او بهجای آنکه فردی عملگرا و نظامی باشد، روحیهای کاملاً محافظهکارانه و مردد دارد، میتواند همچنان اصولگرا ـ به معنی رایج آن ـ باقی بماند؟
این اتفاق پیشتر برای «رسول ملاقلی پور» نیز رخ داده بود. بسیاری از فیلمسازانی که از جبهه اصولگرایی فعالیت خود را آغاز میکنند، رشد و ادامه پیشرفت را در جبهه مقابل میبینند و به همین دلیل با زدن راهنمای راست و پیچیدن به چپ، مسیر مورد علاقه خود را دنبال میکنند. علت هم این است که در جبهه اصلاحطلبی، خبری از بودجههای کلان برای ساخت «بیگ پروداکشن» نیست و حتی فیلمسازان شهره به اصلاحطلبی همچون: رخشان بنی اعتماد، اصغر فرهادی، احمدرضا درویش و… هم باید در نهایت خودشان زحمت تأمین بودجه فیلمهایشان را بکشند. البته این مسئله هم مسبوق به سابقه است. در سالهای اخیر فیلمسازان عزیز و گرانمایه ایرانی آموختهاند که در قبال همراهی با ارزشهای نظام، بهای آن را نیز دریافت نمایند. حالا در دوره مدیریت جواد شمقدری، با خرید حقوق مادی فیلم توقیف شده «گزارش یک جشن»، قرارداد مشاوره بابت فیلم فاخر و پُرهزینه «استرداد» و اعطای پروژه «چ» این بها پرداخت شده است؛ همچنان که فیلمساز محترم دیگری، بودجهای بالغ بر 100 میلیارد تومان جهت ساخت فیلم دریافت کرد و علاوه بر آن، شرایطی خاص و انحصاری برای نمایش فیلمش فراهم شد و رسانهها نیز به خدمت او درآمدند. البته در چنین فضایی قیمت و توقع افراد متفاوت است. حالا وقتی فرجالله سلحشور هم درباره پروژه تازهاش ـ سریال موسی ـ مورد سؤال قرار میگیرد، میگوید: «بله، صداوسیما با مشکل محدودیت بودجه مواجه است. ما اعلام کردهایم که همین مبلغی که به آقای مجیدی دادهاید و ایشان با آن 180 الی 200 دقیقه کار تولید کرده است را به ما بدهید تا با آن 5 هزار دقیقه کار تولید کنیم!»
حاتمی کیا و مانورهای رسانهای
در چنین معادلهای، حاتمی کیا خوب میداند در چه نقطهای بایستد و چگونه با چند مانور رسانهای، دل دوستان اصولگرای خود را به دست بیاورد تا آنها نیز چشم بر «فالودهخوری» او با اصلاحطلبان ببندند.حمایت از فیلمی ارزشی، انتقاد از جشنواره فیلم فجر و فرش قرمز آن، خجالت کشیدن بابت حضور در جشنواره در شرایطی که عدهای از مستند سازان در سوریه هستند، انتقاد از شخص حسن روحانی،انتقاد از عباس کیارستمی و… برخی از این رفتارهای رسانهای است که او را به «چهره محبوب» اصولگراها تبدیل میکند والا اگر او تا این اندازه دلبسته سوریه و جبهه مقدم مبارزه با لشکر کفر است، بهجای ساخت فیلمی اکشن و الکن مانند بادیگارد، به سراغ ساخت فیلمی در خط مقدم سوریه میرود تا میدان ساخت این آثار ارزشمند و مهم به دست فیلمسازان ضعیف و تازهکار نیفتد که خروجی آنها در نهایت اثری متوسط مانند «جشن تولد» است. تصور کنید اگر حاتمی کیا این فیلم را بهجای «عباس لاجوردی» میساخت، با چه شاهکاری مواجه بودیم!
این فیلمساز زیرک قدر و قیمت خود را خوب میشناسد و جریان اصولگرا هم میداند هر آیینه! امکان از دست دادن دوباره آقا ابراهیم وجود دارد و در چنین معادلهای، دو طرف سود خود را میبرند اما افسوس که خروجی این معادله «فیلم خوب» نیست.
ادامه دارد…
مطالب مرتبط
چرا «بادیگارد» فیلم بدی شده است؟