بچه های زیادی در سالن سینما هستند.آنها هم حتما یواشکی و با ترس و لرز همچنان منتظر سوپر استار خنده دار فیلم هستند که بالاخره می آید.می آید و یکی دو جمله خنده دار می گوید که البته در میان آن همه مشت و لگد و صورت و سیرت خونی گُم است
یادداشت اختصاصی یک روزنامه نگار برای سینماپلاس درباره تبلیغات اغواکننده فیلم «کلاشینکف»
کودکان را به تماشای کلاشینکف نبرید
سینماپلاس: یک روزنامه نگار و کارشناس حوزه رسانه که به همراه فرزندانش به دیدن فیلم «کلاشینکف» رفته بود، ضمن ابراز تاسف از محتوای اغوا کننده و غیر واقعی تبلیغات این فیلم سینمایی در تلویزیون،نسبت به تماشای این فیلم ابراز پشیمانی کرد.
به گزارش وب سایت خبری ـ تحلیلی سینماپلاس، «صولت فروتن» که سال هاست در رسانه های مختلفی همچون: روزنامه جام جم، روزنامه خورشید و… در مسوولیت های مختلف قلم زده، با نگارش یادداشتی برای سینماپلاس نسبت به تبلیغات نادرستی که سبب شده وی فیلم نامناسب کلاشینکف را برای تماشا انتخاب کند، اعتراض کرده است. وی ضمن توصیه تلویحی به عدم تماشای این فیلم با کودکان، از تبلیغات غیرصادقانه فیلم گلایه کرده است. متن یادداشت وی به شرح زیر است:
پس رضا عطاران کی میاد
تا سوپر استار بیاید،هی به مادر بچه ها نگاه کردم و هی به خودم بد و بیراه گفتم و همزمان به بچه ها نگاه کردم.بچه هایی که ساکت بودند و نمی دانم در دلشان چه می گذشت.یکی از پسرها سرانجام لب به سخن گشود: « بابا،پس رضا عطاران کی میاد؟»
آنها از ابتدای هفته منتظر بودند سوپر استار را در فیلم جدید ببینند و بخندند.آنها خودشان فیلم آخر هفته را انتخاب کرده بودند. همان فیلمی که این روزها مدام از شبکه های مختلف تلویزیون تبلیغ می شود.تبلیغی که در آن سوپر استار سینمای ایران از نوع خنده دارش، یکی دو جمله خنده دار می گوید و بعد نام فیلم و نام کارگرادن می آید و مردم را تشویق می کند که برنامه امشب سینماهای تهران و شهرستان ها را ببینند.
ما هم به انتخاب بچه ها و مطابق تبلیغ کوتاه فیلم راهی سینما می شویم تا سوپر استار بیاید. یکی از پسرها می پرسد: «بابا،پس رضا عطاران کی میاد»؟
اما انگار قرار نیست او بیاید.گمان می کنم نکند فیلم را اشتباه انتخاب کرده ام.گمان می کنم که نکند آن فیلم که آگهی اش را دیده ام چیز دیگری بوده و اینجا فیلم دیگری در حال نمایش است.
مُشد و لگدهایی که در فیلم حواله می شود
تا سوپر استار خنده دار فیلم بیاید،یک عده آدم می ریزند سر یک جوان بخت برگشته و به قصد کشت او را کتک می زنند. او را داخل قبرستان زنده به گور می کنند،پسرک فیلم یکی دوبار فحش و بد و بیراه نثار این و آن می کند. اسلحه به دست می گیرد و عربده می کشد.آتش می زند. فرار می کند و باز اسیر دست سه نفر آدم شرور و زمخت می شود.دوباره به جانش می افتند.دوباره مشت و لگد است که حواله هم می کنند.خون جاری می شود.پسرک فیلم در آستانه جان دادن است. هی به بچه ها نگاه می کنم.به مادر بچه ها نگاه می کنم.نمی دانم در دلشان چه می گذرد. بچه های زیادی در سالن سینما هستند.آنها هم حتما یواشکی و با ترس و لرز همچنان منتظر سوپر استار خنده دار فیلم هستند که بالاخره می آید.می آید و یکی دو جمله خنده دار می گوید که البته در میان آن همه مشت و لگد و صورت و سیرت خونی گُم است. همان جاست که این تیتر در ذهنم شکل می گیرد: آقای کارگردان،لطفا کودک آزاری نکن!