سینما مثبت: رضا استادی (روزنامه جام جم)-«نقرهداغ» ساخته کارگردانی به نام محسن آقاخان است و نام غلامرضا گمرکی نیز بهعنوان تهیهکننده در فیلم درج شده. این اسامی پیشتر در جایی بهجز فیلمهای تجاری شنیده نشدهاند و البته فیلمهای تجاری ساخته این سینماگران نیز عمدتا آثاری بودهاند که کف سلیقه مخاطب را برآورده کردهاند.
نام ابتدایی فیلم طبق گفته کارگردان «جنسلطیف» بوده که با مخالفت سازمان سینمایی تبدیل به نقرهداغ شده. حالا نقرهداغ چیست؟ نام یکی از فیلمهای سینمای فارسی که البته هیچ ارتباطی هم به مضمون و محتوای فیلم ندارد. یعنی در این فیلم هیچکس نقرهداغ نمیشود و در پایان همه چیز با صلح و صفا خاتمه مییابد.برخی فیلمهای سینمایی مانند همین نقرهداغ از همان ابتدا نشان میدهند که مخاطب با فیلمساز باهوشی مواجه نیست. مثلا در فیلم قرار است شخصیتی بهنام «خشایار» با بازی پوریا پورسرخ بابت انجام یک کار خلاف یکمیلیارد تومان دستمزد بگیرد و بارها روی این یکمیلیارد تومان مانور داده میشود که پول زیادی است و چه میتوان با آن کرد و … . هر فردی که صرفا چند دهه از عمرش سپری و تجربه زندگی در ایران را داشته باشد میتواند حدس بزند که در چنین موقعیتی نباید برای دستمزد یک کار خلاف ریال در نظر گرفت بلکه باید دلار و سکه در نظر گرفت تا در صورت تاخیر در نمایش فیلم ــ که امری طبیعی است ــ داستان کهنه و ارجاعات آن خندهدار نشود.
یک اکبر عبدی بد
نکته قابل ذکر دیگر درباره فیلم حضور پوریا پورسرخ در نقش مردی جوان است که توجه زنان میانسال را به خود جلب میکند. این هم ایراد دوم فیلم است؛ پورسرخ شاید همرده برخی بازیگران جوان نظیر گلزار برای دختران دبیرستانی چهرهای دوستداشتنی باشد اما طیفی که کارگردان مقابل شخصیت خشایار قرار داده بیشتر مایل به شخصیتهای میانسال هستند. مثلا اگر رضا کیانیان یا حتی رضا عطاران این نقش را ایفا میکرد قطعا فیلم قابلباورتر بود.
مطلب بعدی اینکه سوژه جابهجایی در سینمای دنیا بارها تکرار شده و مشتریان فراوانی هم داشته و دارد اما در سینمای ایران محدودیتهایی وجود دارد که امکان ساخت چنین آثاری نیست. مشخصا چنین کمدیهایی بر شوخیهای جنسی استوار است بهخصوص وقتی که قرار است شخصیتی مانند اکبر عبدی به عقد ازدواج پوریا پورسرخ دربیاید اما فیلم، کل فضا را در اختیار اکبر عبدی گذاشته تا با طنز درونی خود قصه را پیشببرد. شاید اکبر عبدی دهه ۷۰ برای فیلم «آدمبرفی» انتخاب مناسبی بود که در ۳۰سالگی دو نقش زن و مرد را ایفا کند اما عبدی در ۶۰سالگی دیگر آن بر و روی سابق را برای حضور در نقشی اینچنینی ندارد و حتی گریم هم نتوانسته شخصیت او را دلچسب و قابلباور کند و به همین دلیل پذیرش او در نقش پیرزنی که پوریا پورسرخ بخواهد با او ازدواج کند ــ ولو برای پول ــ غیرممکن است. حالا از این مساله میگذریم که عبدی به شکلی کاملا بیمنطق و غیرقابلباور به خواهر خشایار علاقهمند میشود و بعد هم المیرا، دوست او دچار توهم میشود که عبدی از هردوی آنها خوشش آمده است و اساسا این مطلب قابل توجیه نیست و هزار مطلب و نکته دارد که جای طرح آن در اینجا نیست! یک ویژگی مهم دیگر فیلم این است که توانسته از گیتی قاسمی بازی بسیار بدی بگیرد! دلیل آن حجم از آرایش اغراقشده قاسمی در فیلم و مژهمصنوعیهایی که روی پلکهایش سنگینی میکند واقعا مشخص نیست. او مثلا خدمه یک خانه است با این آرایش؟ اما چرا باید اینقدر بد و اگزجره ایفای نقش کند آنهم بازیگری که با نقشهای ساده و صمیمی و نهایتا آمیخته به لهجه دیدهایم و بازیاش را دوست داشتهایم؟
منبع: روزنامه جام جم – ۷ تیر ۱۴۰۱