سینما مثبت: جذابیت جدیدا کشف شده در خلافکارهای خُرده پا باز هم در قالب فیلمی جدید راه خود را به پرده سینما باز کرده و اینبار این شخصیتهای منفی با ظاهر خشن و سر و شکل نخراشیده در فیلم صحنه زنی بروز و ظهور یافتهاند.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی اینترنتی خبری- تحلیلی سینما مثبت، صحنه زنی دومین ساخته علیرضا صمدی که سال گذشته از حضور در بخش ملی جشنواره فیلم فجر بازماند، امسال با حضور در بخش بین الملل فیلم فجر در معرض قضاوت مخاطبان قرار گرفت. این فیلم داستان یک گروه سه نفره را روایت میکند که به کار صحنه زنی مشغول هستند و با به خدمت گرفتن افرادی از طبقات ضعیف جامعه و ایجاد تصادفهای ساختگی در پی کسب درآمد هستند. سردسته گروه فردی به نام «اسد» با بازی بهرام افشاری است که سالها قبل همسر و دخترش در زمانی که او زندان بوده از ایران خارج شدهاند. سبزواری ( با بازی مجید صالحی) و مستر ( با بازی پیام احمدی نیا) دیگر اعضای این تیم هستند. اسد در کنار سرپرستی این تیم، به عنوان محافظ خصوصی نیز فعالیت میکند و با دختری به نام شیرین ( با بازی لیندا کیانی) ارتباط دارد. در ادامه داستان با ورود زنی به نام لیلا ( با بازی مهتاب کرامتی) سرنوشت اسد و لیلا به یکدیگر گره میخورد و…
صحنه زنی فیلمنامه خوبی دارد و با جزییات فراوان نوشته شده است. فیلم هم اثری پُر و پیمان است که از همان تصادف اول که یک پراید نابود میشود تا ادامه داستان که با تعداد زیادی از بازیگران حرفهای در نقشهای اصلی مواجه هستیم این پُر و پیمان بودن به چشم میآید.
فیلم با یک صحنه تصادف آغاز میشود. این صحنه برای شروع فیلم کمی زودهنگام است و این مقدار سرعت برای ورود به داستان اصلی باعث میشود قصه در ابتدا کمی گنگ به نظر برسد هرچند در ادامه داستان حضور زنی که در این تصادف سالم مانده- مرضیه- به حلقه اتصال اسد و لیلا تبدیل میشود اما شاید نیاز به چند دقیقه مقدمه چینی برای رخ دادن این صحنه در ابتدای فیلم بود.
تماشاگر در مواجهه با فیلم احساس میکند قرار است اینبار هم مانند فیلم «شنای پروانه» به صورت مستقیم با این آدمهای خلافکار و حاشیهای مواجه شود و بدون دخالت قانون و عناصری از این دست سرنوشت این افراد را مشاهده و حوادث زندگی آنها را از نزدیک لمس کند اما ورود خانم دکتر – لیلا- داستان را وارد یک کلیشه تکراری میکند که نمونه آن را بارها و بارها در سینما دیدهایم. کلیشهای که طی آن همیشه شخصیتی از جنس یک روزنامه نگار،محقق،پزشک و… به دنبال حل و فصل مشکلات و مسائل میرود تا بخشی از حرفهای سازندگان اثر از این طریق به بینندگان منتقل شود و به همین دلیل ناگهان با فیلمی مواجه میشویم که گویی رها شده و آن داستان خوب تبدیل به قصهای معمول میشود که با دیالوگها و جملههایی نظیر: دردای ما مشترکه که از سوی لیلا بیان میشود، به سمت و سوی تبدیل شدن به سریالهای تلویزیونی میرود. در ادامه داستان از جایی که مشخص میشود سبزوای باعث رفتن خانواده اسد شده داستان جان دوبارهای میگیرد.
کارگردان از موسیقی بسیار اندکی استفاده کرده و همین مساله نشان دهنده اعتماد به نفس بالای سازنده اثر در خصوص تاثیرگذاری اتمسفر کلی فیلم بر مخاطب و عدم نیاز به تشدید حس و حال عاطفی است.
فیلم با یک پایان بندی خوب به انتها میرسد و مانند یک دایره دوباره همه چیز به نقطه اول بازمیگردد. فرجام اسد نیز برای شخصیتی که قرار بوده مخاطب با او همذات پنداری کند، قابل قبول است.
نویسنده: حمیده جهانگیر