سینما مثبت: پس از یک دوره ساخت آثار ضد ایرانی که در بسیاری از مواقع منطق قصه و استانداردهای فنی را فدای مصالح سیاسی می کردند، به نظر می رسد مخالفان جمهوری اسلامی ایران در چرخشی نرم، به دنبال رعایت استانداردهای فنی و هنری بالاتری در آثار خود هستند.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی اینترنتی خبری ـ تحلیلی سینما مثبت، پخش سریال هشت قسمتی تهران هفته گذشته به پایان رسید.این سریال محصول فلسطین اشغالی است و قصه نفوذ هکری اسرائیلی به سیستم امنیتی ایران را به نمایش می گذارد. در این سریال دختری به نام تامار که در ایران متولد و در اسرائیل بزرگ شده، برای انجام عملیاتی خرابکارانه وارد ایران می شود تا سیستم دفاع هوایی ایران را از کار بیندازد اما اتفاق هایی رخ می دهد که مسیر ماموریت او را تغییر می دهد. در نهایت نیز عملیاتی که وی برای آن به ایران فرستاده شده بود انجام نمی شود.
سینمای ضد ایرانی را اغلب مخاطبان با آثاری همچون: بدون دخترم هرگز، سنگسار ثریا، سیصد، آرگو و… به خاطر می آورند. فیلم هایی که در آن ایرانی ها و حتی قشر تحصیل کرده آن ها به شکل غیرقابل باوری بد، کریه، زشت و غیرقابل تحمل هستند. فیلم هایی که در همان ابتدای تماشا دافعه ای شدید را در مخاطب ایجاد می کنند. در اغلب این آثار لوکیشن قابل باور و باور پذیر نیست چون اغلب در کشورهایی ساخته شده اند که حداقل تناسب تصویری،معماری و جغرافیایی را با ایران دارند.
تلاش سازندگان سریال تهران برای باورپذیری
درباره سریال تهران صرف نظر از محتوای آن و صرفا به عنوان یک اثر تصویری، مخاطب با سریالی مواجه است که استانداردهای مختلفی را در حوزه ساخت رعایت کرده تا برای مخاطب ایرانی قابل باور باشد. فیلم با تلفیق لوکیشن هایش با تصاویری از داخل ایران و رعایت برخی جزئیات همچون تابلوهای شهدا که در برخی معابر عمومی قرار داده می شود؛ حداکثر تلاش برای قبولاندن این لوکیشن به عنوان ایران به مخاطب را به کار می برد. از نظر داستانی هم با پرداخت قابل قبول درباره شخصیت فراز به عنوان مامور امنیتی جمهوری اسلامی ایران، بر مناسبات انسانی او تاکید بسیاری می کند. فراز عاشق همسرش است و در برای به دست آوردن او هر نوع کاری را انجام می دهد. در قسمت های پایانی داستان هم استفاده از الگوی «عصیان مامور امنیتی» و فرستادن فراز به سراغ شخصیت های جبهه مقابل، اثر زیادی در باورپذیری این شخصیت دارد. این الگو همیشه در فیلم های جاسوسی طرفدار داشته و از جایی که قهرمان داستان از چهارچوب ها خارج و روش خودسرانه را در پیش می گیرد، جذاب می شود.فراز جزو شخصیت های مثبت و دوست داشتنی سریال است و احتمالا سازندگان این اثر در فصل های بعدی، آش مفصلی برای او پخته اند و احتمالا شاهد گرایش و همکاری او با اسرائیلی ها خواهیم بود.
در سریال ورود تامار به مناسبات و زندگی دانشجویی جزو ضعف های سریال است. وقتی تامار از خانه فردی که قرار است همسر پوششی اش باشد خارج می شود، جایی را در تهران ندارد که در آن پناه بگیرد. آیا قابل قبول است که او به ماموریتی چنین حساس آمده و زمانی که بی خانمان می شود، مجبور به رفتن به خانه خاله اش می شود؟ آیا قابل قبول است که شوهر خاله او که مسوولیتی مهم در قوه قضائیه دارد، دائم در خانه باشد؟ چرا شوهرخاله مثلا یک پژوهشگر یا استاد دانشگاه نیست که ماندنش در خانه توجیه داشته باشد؟ ارتباط تامار با دانشجویان و حضور در آن جمع اعتراضی نیز از بخش های ضعیف و غیرقابل باور سریال است که به لطف موسیقی خوب سریال پوشانده می شود.
بازیگری که برای مخاطب ایرانی جذاب نیست
اگر برای سازندگان سریال تاثیرگذاری بر مخاطب ایرانی و ارتباط با بیننده فارسی زبان مهم باشد، شان توب بازیگر نقش فراز یکی از انتخاب های خوب سازندگان این اثر است. به همان اندازه که نیوسلطان انتخابی بسیار بد برای نقش اول این سریال است. چهره این بازیگر به هیچ وجه برای مخاطب ایرانی جذاب نیست. نه اینکه مخاطب توقع دختری بسیار زیبا برای نقش یک جاسوس را داشته باشد اما در فرهنگ تصویری هر ملتی، برخی چهره ها کاریزماتیک و جذاب هستند و برخی دیگر حتی دافعه دارند. چهره نیو سلطان بازیگر نقش تامار از آن مواردی است که همذات پنداری با مخاطب را ایجاد نمی کند. بدتر از آن لحن نیوسلطان است که فارسی را به شکلی خنده دار صحبت می کند.برخلاف نیو سلطان، لیراز چرخی بازیگر نقش زن کارمند موساد، برای مخاطب ایرانی حس آشناتری دارد و بازی این بازیگر در دو قسمت پایانی بسیار قابل قبول است.
لیراز چرخی بازیگر نقش زن کارمند موساد
لهجه و آوای کلامی نامناسب همیشه مانعی بر سر راه ارتباط مخاطب با اثر است. در بخش های دیگر سریال این مسئله نمود بدی دارد و مثلا در قسمت پایانی وقتی فراز به مقابل ساختمان امنیتی می رسد، یکی از نگهبان ها کاملا افغانی صحبت می کند که به مسئله ای خنده دار در سریال تبدیل می شود. بهترین راهکار در چنین مواقعی انتخاب دوبله است.
سریال تهران چه می خواهد بگوید؟
عنصر «غافلگیری» موضوعی است که سازندگان این سریال از آن به خوبی بهره برده اند. در شرایطی که تصور می کنیم آن مقام دولتی که پیراهن یقه سه سانتی می پوشد و بسیار شبیه به نمونه تیپیکال مدیران سیاسی است در حال خیانت به ایران است، متوجه می شویم او مامور امنیتی اسرائیل را سرکار گذاشته است.
این سریال تصویری مدرن از سیستم اطلاعاتی ایران به نمایش می گذارد. فضای امنیتی ایران دیگر شامل چند ساختمان و پایگاه زهوار در رفته نیست بلکه ساختمان هایی مجهز است که حتی اسرائیل هم امکان نفوذ به آن را ندارد و گاهی هم از ایرانی ها بازی می خورد و هواپیماهایش در دام می افتند. سریال با نمایش سقوط یک جنگنده اسرائیلی داخل ایران، حس مثبتی را در مخاطب ایرانی ایجاد می کند. در پایان سریال هم وقتی سقوط هواپیمای اسرائیلی و بیرون پریدن خلبان با چتر نمایش داده می شود، مخاطب کمابیش می تواند داستان را حدس بزند: احتمالا تیمی برای نجات خلبان وارد میدان شده و با نیروهای ایرانی درگیر خواهند شد. اما دوربین نه بر روی خلبان بلکه بر روی تامار و دوست پسرش متوقف شده و اینگونه سریال به پایان می رسد تا کارگردان، به شکلی زیرکانه اعلام کند که می داند جذابیت هر داستانی برای مخاطب عام به روابط و مناسبات انسانی و قصه های عاشقانه است و سیاست و جاسوس بازی فقط چاشنی کار است.
سریال پایانی غافلگیر کننده و کاملا طراحی شده دارد. با نمایش اتاق جنگ و شلیک به هواپیماهای اسرائیلی و در نهایت سقوط خلبان این پیام به مخاطب القاء می شود: برخورد نظامی بین ایران و اسرائیل دور از ذهن نیست!
این همان نکته مهمی است که گویی سریال برای آن ساخته شده تا ذهن ها را برای هر نوع برخورد نظامی در آینده آماده کند؛ ولو با روایت داستانی عاشقانه و نمایش دلدادگی دختری اسرائیلی به پسری ایرانی!
دیدگاهها 1