سینما مثبت: سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر روز گذشته با نمایش فیلمهای معکوس (پولاد کیمیایی)، سال دوم دانشکده من (رسول صدرعاملی) و غلامرضا تختی (بهرام توکلی) برای رسانههای گروهی آغاز شد.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی اینترنتی خبری ـ تحلیلی سینما مثبت، معکوس به عنوان اولین فیلم به نمایش درآمده در جشنواره، داستانی اجتماعی را روایت میکند. فیلم درباره برگزاری یک مسابقه اتوموبیل رانی غیر قانونی است که قرار است نتیجه آن دیه مورد نیاز فردی که در تصادف رانندگی همسرش را به صورت غیرعمد کشته بپردازد. در طول برگزاری مسابقه رقیب دست به تلقب می زند و این مسئله سرنوشت ادامه مسابقه را با چالش مواجه میکند.
شاید این خط داستانی، سادهترین خطی باشد که بتوان برای فیلمی پیچیده از جنس معکوس روایت کرد. فیلمی که در دیالوگ نویسی و فضاسازی بوی پدر کارگردان ـ مسعود کیمیایی ـ را میدهد. فیلمی که تلاش میکند اثری اجتماعی و شهری باشد. گاهی هم لحنی تلخ و گزنده میگیرد و در بخشهایی هم سعی میکند با تبدیل کارخانه تعطیل شده به عرصه رقابت اتوموبیل قرمز و آبی، نگاهی استعاری بگیرد اما در نهایت قربانیاش را ناکام میگذارد.
«سال دوم دانشکده من» ساخته رسول صدر عاملی داستان دو دختر جوان است که به اردوی دانشجویی میروند. مقصد آنها شهر اصفهان است. یکی از دخترها که به تازگی با نامزدش به هم زده، داخل محل اقامت دچار حادثه میشود و این مسئله باعث میشود تا هم دانشگاهی او، با نامزد وی ارتباط بگیرد اما این ارتباط باعث میشود دختر به مرور با نامزد او صمیمی شود و…
فیلم هیچ ارتباطی با فضای دانشجویی امروز ندارد و کاملاً تصویری دهه شصتی از دانشجویان و مناسبات آنها را ارائه میدهد. دختران دانشجویی که شعرهای سنتی میخوانند و بیشترین میزان نزدیکی آنها با جامعه امروز این است که سه تایی به کافی شاپ شهر کتاب میروند.
غلامرضا تختی ساخته بهرام توکلی هم آخرین فیلم به نمایش درآمده در سالن مطبوعات بود. فیلم از شب آخر زندگی مرحوم تختی آغاز میشود و با اولین تصویری که از این قهرمان نمایش میدهد و او را در شمایلی شبیه به یک گوریل به تصویر میکشد، مخاطب را غافلگیر میکند. بعد از آن به سالهای کودکی مرحوم تختی میرود تا در فضایی شبیه به فیلم میلیونر زاغه نشین، اوج تلخی و نکبت دوران پهلوی را به نمایش بگذارد.
فیلم به صورت سیاه و سفید ساخته شده است. با اینکه تهیه کننده آن سعید ملکان به عنوان طراح چهره پردازی شناخته میشود، از این حیث ضعف جدی دارد و در قسمتهایی که دوربین به بازیگر نقش نزدیک میشود، گریمها به شدت لو میرود. پرداختن به رابطه مرحوم تختی و نهضت آزادی در زمانهای که بسیاری از قرائتهای جدید در صدد تحریف تاریخ است نکته مثبت فیلم است. صحنه کشتی مرحوم تختی در ملبورن استرالیا نقطه عطف فیلم است و البته تلاش سازندگان برای فشرده سازی زندگی این قهرمان در قالب فیلمی سینمایی قابل تقدیر است اما مشکل این است که سازنده فیلم ظاهراً با قهرمان بودن تختی کنار نیامده و به همین دلیل فیلم در انعکاس تصویر تختی به عنوان قهرمان لکنتهایی دارد. بعد هم برای پُر کردن خلاءهای قصه مدام صدای گوینده متن را میشنویم که بارها و بارها نکاتی را درباره داستان توضیح میدهد.
فیلم از حیث فضا سازی اثر قابل تاملی است که البته برای فیلمی که هزینه میلیاردی برای آن شده چندان جای تعجب نیست. نکته قابل تامل درباره تختی این است که سازنده آن بهرام توکلی که قرار بوده فیلمی درباره عِرق ملی و قهرمان میهنی و وطن پرستی بسازد، فراموش میکند پیش از حضور در نشست خبری، کلاه لبه دارش را که آرم «نایک» دارد، از سرش بردارد! شاید همین تناقضها و دوگانگیها باعث میشود این فیلمها آن چیزی که باید، از آب درنیاید.