«بچهای که بابا و ننه ندارد، آخر و عاقبت خوبی پیدا نمیکند»! این پیام با حجمی از اتفاقهای تلخ و ناگوار به مخاطب ارائه میشود و در پایان فیلم بیان آن بیشتر شبیه یک «کشیده و سیلی» است تا حرفی منطقی که مخاطب آن را درک کرده و با آن ارتباط برقرار نماید.
با سی و سومین جشنواره فیلم فجر ـ 34
بچهای که ننه بابا نداشته باشد، تلف میشود
سینما پلاس: قرار بود فیلمهای جشنواره سی و سوم «امیدوارکننده» باشد و بیجهت پایان فیلمها به تلخی و سیاهی منجر نشود اما انگار کارگردانهای ایرانی که علاقه و استعدادی ویرانگر در پرداختن به قصههای تلخ و سوزناک دارند، دست از سر چنین موضوعهایی برنمیدارند.
به گزارش وبسایت خبری ـ تحلیلی سینما پلاس، فیلم «شکاف» ساخته کیارش اسدی زاده عصر امروز در کاخ جشنواره به روی پرده رفت. کارگردان با فرزندش «تلما» به روی سِن آمد و تولد دختر کوچک و شیرینش را انگیزه ساخت این فیلم عنوان کرد. تصور کردیم قرار است با فیلمی جذاب و داستانگو مواجه شویم چرا که بهجز این شروع نویدبخش کارگردان، سازندگان «شهر موشها» نیز بهعنوان تهیهکننده، به روی سِن آمده بودند. شکاف داستان دو زوج جوان است. زوج اول ـ با بازی بابک حمیدیان و هانیه توسلی ـ فرزندی ندارند اما به دلیل بیماری خاص زن، باید بچهدار شوند. زوج دوم ـ پارسا پیروز فر و سحر دولتشاهی ـ در همان ابتدای فیلم طلاق میگیرند و مسئولیت فرزندشان ایلیا، به پدر واگذار میشود اما بچه که میان پدر و زوج اول حیران و سرگردان است، درنهایت دچار تنگی نفس میشود و در پایان فیلم میمیرد. مرد اول ـ پیمان ـ نیز از کار بیکار میشود.
فیلم داستانش را با طمأنینه و آرامش بیش از حد روایت میکند. مجموعهای از خانوادههای تنها و خلوت در کنار زندگی کسالتآور و حسرت بچهدار شدن، با نماهای طولانی و فیلمبرداری مستند گونه کل فضای فیلم را تشکیل میدهد. هیچ نکته امیدوارکنندهای در فیلم وجود ندارد. زندگی همه آدمهای قصه سرشار از تلخی و ناامیدی است. چه آنکسی که ثروتمند است و اموالش در گمرک منتظر ترخیص است، چه آن زوجی که همه زندگی اشان در کار خلاصه میشود و تصور میکنند با آمدن بچه، وضعیت بهتری پیدا میکنند.
اگر شوخیهای کلامی برخی بچههای استخر مثل آنجا که یکی از آنها میگوید: «پول دادیم می خوایم شنا کنیم» و یا مزهپرانیهای پدر «فرهاد» هم نبود، فیلم شکاف به اثری غیرقابلتحمل تبدیل میشد.
پیام و نکته مهم فیلم را میتوان در این جمله خلاصه کرد: «بچهای که بابا و ننه ندارد، آخر و عاقبت خوبی پیدا نمیکند»! این پیام با حجمی از اتفاقهای تلخ و ناگوار به مخاطب ارائه میشود و در پایان فیلم بیان آن بیشتر شبیه یک «کشیده و سیلی» است تا حرفی منطقی که مخاطب آن را درک کرده و با آن ارتباط برقرار نماید. کاش فیلم پایانی امیدوارکننده داشت و با آن حجم از گریهها و ضجههای سحر دولتشاهی به پایان نمیرسید.