کاش فیلمنامه نویس ها و کارگردان هایمان می نشستند و حداقل چندقسمت از این تاک شو را می دیدند و متوجه می شدند که داستان وجود دارد اما کاراکترها ، کاراکتر نیستند ؛ حسی که در این برنامه وجود دارد. اینکه آدمها رنگ خود را دارند ، لهجه خودشان، گافهای خودشان، حتی نشستنشان هم جلوی دوربین قالب گرفته و خشک نیست ، یا حتی خیلی از آنها بهترین لباسشان را هم نپوشیده و انگار پس ذهنشان با این برنامه احساس راحتی می کنند. این آدمها از آدمهای فیلم هایمان داستانشان بیشتر است اما خیلی کمتر از بازیگرهایمان بازیگرند و کمتر از بازیگرانمان جلوی دوربین هول می شوند و خودشان را جمع و جور می کنند.
نگاهی گذرا به برخی نقاط مثبت و منفی «ماه عسل» امسال
ثبت احــوالی که حــال کسی را بد نمی کند!
سینماپلاس/مونا اسفندیاری: شاید یکی از وجه تمایزهای برنامه «ماه عسل» به عنوان یک تاک شوی ایرانی، حضور سوژه های متفاوت در این برنامه است که هرکدام نماینده قشر و اقلیم معینی از دایره ای است که در آن زندگی می کنیم. صندلی که قرار است فردی روی آن بنشیند داستان و ماجرایش متنهی نمی شود به شمال تا جنوب تهران و دامنه ای را شامل می شود که در آن تمام اقوام و حتی اقلیت ها در آن می گنجند. شما در طول یک ساعت و چنددقیقه تماشاگر و شنوای داستانی هستید که قطعاً تصویرسازی اش در ذهن هربیننده به شکلی است و فیلمی برایش ساخته می شود اما فیلمی با رعایت خصوصیات رفتاری و گویش همان میهمان که آن روز برای اولین بار ملاقاتش می کنیم و تا پیش از این شاید در صفحات روزنامه فقط حدیث مهم ترین برهه زندگی شان را در چندخط خوانده باشیم.
این حقیقی ترین تصویرسازی یک مخاطب است آن هم درحالتی که خیلی از کارگردان های ما از روایت داستان های متفاوت عاجز شده اند یک بیننده پای «ماه عسل» هرروز یک فیلم تماشا می کند. فیلم های ما فقط به سوژه های شمال تهران و قشر متوسط و گاه گاه دغدغه های طبقه فرودست تهران منتهی می شود و نقشه ذهنی سینماگرانمان این همه اقوام و این همه اتباع را در خود جا نمی دهد و همین می شود که در سینمایمان شاهد تکرار و تکرار و تکرار چندین باره داستان ها هستیم. امسال «ماه عسل» شاید به اندازه سال گذشته در ارائه سوژه های دهان پرکن موفق نبود و داستان های عجیب و غریبی روایت نشدند که در این باره باید تیم سوژه یابی اش را مقصر دانست اما میزانسن برای مجری و تهیه کننده برنامه که به زعم نگارنده قهرمان هر قسمت است به درستی چیده شده.
او قصه آدم هایش را گوش داد و حتی اگر شده به صورت نمایشی (که همان هم در تلویزیونمان بندرت اتفاق می افتد) با قصه آدم هایش در یک ساعت و اندی زندگی کرد. امسال کمبود داستانک ها و فرعی های مختلف در زندگی کسی که روبرویش نشسته را با سوالات به جا و پیچ و تاب دادن به گفتگو جبران کرد و یک خط ساده آنها را تبدیل به چندخط کرد. هرچند در رمضان 93 یک چیزهایی که برنامه را برق می انداخت مانند سال گذشته رعایت نکرد ، مثل پوششی که اغلب تکراری بود وپیش از این برتنش دیده بودیم اما جذابیت های او در زبان بدن به عنوان یک مجری و دایره واژگانی که به نظر می آید دارد آن را برای خودش می کند و نگاه های کنجکاو به دوربین و ارتباط جالبش با پشت دوربین، تکراری بودن پوشش او را برایمان عادی کرد. رنگ سرد زمینه دکور و آن آبی پررنگ غالبی که در روزهای اول تصور کردیم دارد حس گفتگو با آن زیرسوال می رود با فیلمبرداری درست و استاندارد و بستن قاب های خوب از بین رفت و حداقل پیمان قانع در دکورسازی نمره قبولی گرفت.(هرچند در نورپردازی واقعاً باید تهیه کننده برنامه دقت بیشتری در تایید نهایی اش می کرد.)
مأمنی برای لحظات خاص
اما نکته ای که امسال شاهد آن بودیم و بعد از چندسال حالا دیگر نمود پیدا کرده این است که «ماه عسل» برای مردم تبدیل به یک مأمن برای طرح لحظه هایی از زندگی شان است که در آن دچار بهت ، سکوت ، تعجب ، غم و شادی های بزرگ شدند. انگار دیگر برای هرکسی هر رخدادی پیش بیاید که میخکوبش کند هم خودش و هم اطرافیان سریع به او یادآوری می کنند:«برو برای ماه عسل تعریف کن!» این موضوع حتی در برهه ای از پخش امسال این برنامه تبدیل به شوخی و لطیفه پیامکی در فضای هم مجازی شد. در دل این نکته موضوعی به نام “مدیریت روایت” وجود دارد که احسان علیخانی حالا در آن استاد شده ، خرده ای شمایل بازجویی هم به خودش بگیرد مخاطب ناراحت نمی شود که انگار سخن خود را از زبان مجری دارد می شنود و سوال از نگاه او طرح می شود. جسارت در طرح برخی از مسائل از هزارتوی زندگی فردی که مقابلش نشسته با رعایت این ریسک که ممکن است یک آدم بعد از این برنامه اگر مدیریت روایت وجود نداشته باشد نابود شود و زندگی برایش سخت ، تبحری می خواهد که با اغماضی اندک، علیخانی آن را دارد. هرچند که در «ماه عسل93» انگار به خاطر فضای پرقضاوت مجازی مجبور شد تعهدش دربرابر زندگی آینده افراد را بالاتر ببرد تا حرف و حدیث دامن سوژه هایش را نگیرد. مجموع اینهاست که میهمان حس می کند پشت پرده این برنامه صاحبخانه است و برای میلیون ها آدم می نشیند از خاص ترین و شاید خصوصی ترین لحظات و بزنگاه های زندگی اش با این تریبون حرف می زند.
الگویی برای فیلمنامه نویسان
کاش فیلمنامه نویس ها و کارگردان هایمان می نشستند و حداقل چندقسمت از این تاک شو را می دیدند و متوجه می شدند که داستان وجود دارد اما کاراکترها ، کاراکتر نیستند ؛ حسی که در این برنامه وجود دارد. اینکه آدمها رنگ خود را دارند ، لهجه خودشان، گافهای خودشان، حتی نشستنشان هم جلوی دوربین قالب گرفته و خشک نیست ، یا حتی خیلی از آنها بهترین لباسشان را هم نپوشیده و انگار پس ذهنشان با این برنامه احساس راحتی می کنند. این آدمها از آدمهای فیلم هایمان داستانشان بیشتر است اما خیلی کمتر از بازیگرهایمان بازیگرند و کمتر از بازیگرانمان جلوی دوربین هول می شوند و خودشان را جمع و جور می کنند. این بازیگرها یک کارگردان شش دانگ دارند و نگران نیستند حتی اگر شناسنامه شان را بدهند دست احسان علیخانی…. اینجا ثبت احوالی است که حالشان را بد نمی کند!
پایان مطلب/