پنجشنبه, خرداد ۱۵, ۱۴۰۴
بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج
  • صفحه اصلی
  • خبر
  • گزارش
  • مصاحبه
  • یادداشت
  • کتاب
  • نمایش خانگی
  • تلویزیون
  • فرهنگ و جامعه
  • سینما پلاسی ها
  • مالتی مدیا
    • فیلم
    • عکس
  • فیلم فجر
    • جشنواره چهل و سوم فیلم فجر
    • جشنواره چهل و دوم فیلم فجر
    • جشنواره چهل و یکم فیلم فجر
    • جشنواره چهلم فیلم فجر
    • جشنواره سی و نهم فیلم فجر
    • جشنواره سی و هشتم فیلم فجر
    • جشنواره سی و هفتم فیلم فجر
    • جشنواره سی و هفتم فیلم فجر – بین الملل
    • جشنواره سی و ششم فیلم فجر
    • جشنواره سی و پنجم فیلم فجر
    • جشنواره سی و چهارم فیلم فجر
  • آپارات
  • آموزش
  • رضا استادی
  • صفحه اصلی
  • خبر
  • گزارش
  • مصاحبه
  • یادداشت
  • کتاب
  • نمایش خانگی
  • تلویزیون
  • فرهنگ و جامعه
  • سینما پلاسی ها
  • مالتی مدیا
    • فیلم
    • عکس
  • فیلم فجر
    • جشنواره چهل و سوم فیلم فجر
    • جشنواره چهل و دوم فیلم فجر
    • جشنواره چهل و یکم فیلم فجر
    • جشنواره چهلم فیلم فجر
    • جشنواره سی و نهم فیلم فجر
    • جشنواره سی و هشتم فیلم فجر
    • جشنواره سی و هفتم فیلم فجر
    • جشنواره سی و هفتم فیلم فجر – بین الملل
    • جشنواره سی و ششم فیلم فجر
    • جشنواره سی و پنجم فیلم فجر
    • جشنواره سی و چهارم فیلم فجر
  • آپارات
  • آموزش
  • رضا استادی
بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج
سینما پلاس
بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج
صفحه اصلی مصاحبه

پولاد کیمیایی: موتورسواران هستند که سینما را به این روز انداخته اند!!!

۱۳۹۳-۰۳-۲۹
Reading Time: 2 mins read
0

 

 

 

پلاني است در فيلم كه ما از بالا لانگ‌شات مي‌بينيم كه سالن سينماست و همه موتورها چيده شده‌اند و انگار كه به جاي مردم و مخاطب، موتور است كه نشسته است. چندين بار اشاره مي‌شود كه «مي داني چه كساني موتور مي‌خرند؟» و نصف شب يكسري آدم‌هايي مي‌آيند كه موتورهاي غير قانوني مي‌خواهند مي‌گويد كه مجوز‌ش را داري كه مي‌گويد دارم. من همين قدر را مي‌توانم بگويم و شما مي‌توانيد تا آخرش را برويد. من فكر مي‌كنم موتورها نماينده يكسري آدم‌هاست. آدم‌هايي كه دارند اين سينما را خراب مي‌كنند.

 

سینماپلاس: پولاد کیمیایی هرچند بخش عمده زندگی هنری خود را مدیون پدر است اما به واسطه اینکه در یکی از بدترین دوره های کاری پدر، بلوغ حرفه ای را تجربه می کند بدشانسیهای خاص خود را هم دارد چراکه دیگر نه کیمیایی، کیمیایی سابق است و نه قهرمانانش که پولاد بناست نقش آنها را ایفا کند قهرمانانی به روز و ملموس هستند. به گزارش سینماپلاس همه چیز در هاله از از فانتزی و خاطره بازیهای تکراری می گذرد و پولاد هم خیلی هنر کند به این واسطه چند هفته ای در کانون توجه رسانه ها قرار می گیرد. با این حال پولاد هم به مانند پدر در کتش نمی رود که کیمیایی، کیمیایی سابق نیست. شاید برای همین باشد که وی در تازه ترین گفتگوی خود با محمد بیات در “اعتماد” سعی کرده مفاهیمی نمادگرایانه را از دل “متروپل” بیرون بکشد؛ مفاهیمی مثل اینکه موتورهایی که در سالن سینما هستند نماد یک جریان خاص جامعه اند!!! متن کامل گفتگو را بخوانید:


فرآيند شناخت و اجراي نقش را چگونه طي كرديد، با توجه به اينكه شخصيت كاوه داراي وجوه دروني نيز هست؟

به هر جهت شرايط بيروني و دروني كاوه به جهت اينكه در يك زمان خيلي كوتاه بايد بيان مي‌شد يعني مدت زماني كه فيلم طي آن روايت مي‌شود، من بايد هم زواياي معنوي شخصيت كاوه را ارائه مي‌كردم و هم وضعيت و مناسبات جهان بيروني شخصيت كاوه را، در عين حال بايد چگونگي رفتارهاي شخصيت را روشن مي‌كردم و هم چرايي‌اش را، در نهايت بايد نسبت شخصيت كاوه و قضاوت او در مورد شخصيت خاتون را نشان مي‌دادم. اينكه جامعه فعلي ما آيا يك چنين زني را مي‌بخشد و آيا گذشت مي‌كند؟ اما سينما مي‌بخشد. سينما كمك مي‌كند و گوش مي‌كند و قابليت معنوي بودن را دارد. به دليل همين امنيت معنوي است كه مي‌شود به سينما پناه آورد و ماهيت اين امنيت از آنچه به لحاظ معنوي تجربه كرده‌ايم، متفاوت است.

مشخصا هر دو شخصيت مرد فيلم در يك وضعيت دراماتيك قرار گرفته به عنوان بازيگر نقش كاوه نسبت شخصيت كاوه با خاتون و زن به طوركلي چگونه است؟ ما چقدر تجربه زيسته‌يي اين شخصيت را در مواجهه با اين زن مي‌بينيم؟

بايد برگرديم به آنجايي كه اين فيلم تمام خاصيتش در اين است كه ما نمي‌توانيم صرفا برپايه اسلوب و رويكرد علي و معلولي تحليل كنيم يعني نمي‌توانيم براي تحليل شخصيت‌ها صرفا به اين مسائل بپردازيم. اگر بخواهيم به حقيقت اين شخصيت‌ها دست يابيم. صرفا نمي‌توانيم بپرسيم كاوه چه نگرشي نسبت به اين زن دارد و به مقوله زن در زندگي خصوصي‌اش. اگر بخواهيم به اين سوالات جواب دهيم در واقع يك چيز اصلي را از دست مي‌دهيم كه در واقع آن هم غريزه انسان است يعني اينكه تو يك جا يك كاري را انجام مي‌دهي و شايد دليلش را نمي‌داني و براي توجيهش بتواني هزار دليل پيدا كني. مثل اينكه شما مي‌خواهيد برويد جبهه. هزار سوال منطقي وجود دارد ولي يك سوال معنوي همه آن منطق را جواب مي‌دهد. هزار دليل مي‌تواند وجود داشته باشد كه چرا كاوه هيچ تمايلي به خاتون نداشته باشد يا حتي اگر پيدا هم بكند، فيلم به آن اشاره‌يي ندارد و به آن نيم نگاهي هم ندارد. ما هيچ چيزي درباره نسبت كاوه با زنان نمي‌بينيم، هيچ كدام اينها توضيح داده نمي‌شود و فقط يك اصل وجود دارد و آن هم اين است كه خود اين كنش، كه مثلا «تو اينجا باش ما نمي‌ذاريم كسي حق تو رو بخوره…» اين يك حركت غريزي انساني است كه در روزگار امروز ما گم شده است. يعني اگر مثلا فردي را در خيابان مي‌بينيد كه در حال كتك خوردن است، يا وقتي مي‌بينيد كيف آدمي را در خيابان مي‌دزدند، شما مي‌توانيد هزار سوال از خودتان بپرسيد كه اگر بروم دخالت كنم ممكن است چاقو بخورم، اصلا مگر سراغ من آمده‌اند، مملكت قانون دارد و… اما يك پاسخ هست كه همه اينها را جواب مي‌دهد و آن در غريزه انسان است يعني يك جا واكنش انساني نشان مي‌دهي و اين واكنش انساني هيچ دليل و توجيهي ندارد. چنين اتفاقي بيرون از تحليل است. به نظر من خود فيلم مي‌خواهد از اين سوال‌هايي كه ما در طول روز از خودمان مي‌پرسيم فرار كند. جامعه امروز ما يك جامعه محافظه كار شده، يعني اگر ما كاري انجام مي‌دهيم يا بايد آن كار با منافع ما همسو باشد يا اينكه در كل منافع ما را تامين كند و براي ما به‌صرفد. اين محافظه‌كاري در اين فيلم نيست يعني اين فيلم مخالف محافظه‌كاري است. ما وقتي محافظه‌كار مي‌شويم اول از همه بايد دلايل را بسنجيم. چرا؟ اصلا اين زن خودش رفته وارد زندگي مردي شده و زندگي او را پاشيده است. اين زن بايد اصلا محاكمه شود و سوال‌هايي از اين دست، همه اين بدبيني‌ها وجود دارد اما اين فيلم از آن فرار مي‌كند.

اين در واقع يك نوع رجوع اخلاقي مرد فيلم در كاوه مشخص است و برگرفته از همان اصول اخلاقي سينماي كلاسيك است.

بله

و چقدر از اين روكش را از زندگي روزمره گرفته‌يي؟

ما بازيگر‌ها سعي كرديم اين كار را بكنيم و فقط آن روكش را كمي تقويت كنيم كه فيلم‌مان به سمت شعار و استعاره نرود. به سمت اين نرود كه ما فضاي رئال را بخواهيم بشكنيم. روكشي براي خود ايجاد و آن را تقويت كرديم. اما قاعده، قاعده كلاسيك است. يعني فيلم كاملا با چند نمايش انتظار و نگاه‌هايي كه به هم مي‌كنند و چوب بيليارد دارد كاملا آن دوئل نهايي كه در وسترن‌ها بين خير و شر به وجود مي‌آيد و در واقع بي‌عدالتي و عدالت را نويد مي‌دهد و فيلم به اين نقطه مي‌رسد. فيلم كاملا قاعده كلاسيك دارد و شما يك فيلم كاملا كلاسيك را مي‌بينيد اما با دو ضرباهنگ. يك ضرباهنگ اوليه است كه كاملا داراي يك گرامر خاص است و از زماني كه ما وارد متروپل مي‌شويم يك ضرباهنگ ديگر وجود دارد با يك گرامر ديگر و با درامي مواجه مي‌شويم كه درام انسان مقابل انسان است. براي همين است كه در آن صحنه پاياني به محض اينكه در باز مي‌شود و دو زن همديگر را مي‌بينند همه‌چيز تمام مي‌شود. يعني وقتي در باز مي‌شود و اين دو تا زن پشت در هستند در واقع يكي هستند و جفت‌شان سختي كشيده‌اند اما از زماني كه خاتون مي‌گويد من مي‌خواهم ببينمت و شيشه را باز مي‌كند و نصف صورتش را مي‌بيند همه‌چيز تمام مي‌شود و يك باد آرامي مي‌وزد و كينه تمام مي‌شود و چشم در چشم مي‌گويد كه من فقط احترام مي‌خواستم، پول نمي‌خواستم. يعني كيميايي اين را به مخاطب پيشنهاد مي‌كند؛ رو به رويي، گفت‌وگو. ديگر اينجا انتقام نيست.

كاوه در فيلم در واقع ابزاري دارد كه موتوسيكلت است. اين موتور‌ها هم چه بسا سرگرمي‌اش است و هم آنها را مي‌فروشد. اين موتورها بيانگر چه وجهي از شخصيت كاوه هستند و اين موتوسيكلت‌ها، چقدر در شخصيت‌پردازي به شماكمك مي‌كرد و براي كاراكتر كاوه موتور را چگونه مي‌ديديد؟ اين موتورها چقدر عشق اين آدم است و چقدر كاركرد دراماتيك دارد؟

اين موضوع به فيلمنامه اضافه شد يعني مساله فروش موتورها چون اضافه شد. يك چيز عجيبي كه هميشه راجع به موتورها در ذهن و يادم هست. پلاني است در فيلم كه ما از بالا لانگ‌شات مي‌بينيم كه سالن سينماست و همه موتورها چيده شده‌اند و انگار كه به جاي مردم و مخاطب، موتور است كه نشسته است. چندين بار اشاره مي‌شود كه «مي داني چه كساني موتور مي‌خرند؟» و نصف شب يكسري آدم‌هايي مي‌آيند كه موتورهاي غير قانوني مي‌خواهند مي‌گويد كه مجوز‌ش را داري كه مي‌گويد دارم. من همين قدر را مي‌توانم بگويم و شما مي‌توانيد تا آخرش را برويد. من فكر مي‌كنم موتورها نماينده يكسري آدم‌هاست. آدم‌هايي كه دارند اين سينما را خراب مي‌كنند. اين نظر شخصي من است شايدهم درست نباشد. به نظرم اين موتورهايي كه الان جاي انسان‌ها نشسته‌اند اينها هستند كه اين سينما را به اين روز انداخته‌اند.

نماينده يك نوع تفكرند؟

نسبت به موتوسيكلت مي‌توان چند نوع نگاه كرد. اگر چند موتوسيكلت زيبا و گنده ببينيم يك بحث است امادر مورد اين موتورها اصرار بر اين بود كه موتور معمولي كوچه و خيابان باشد. همين‌هايي كه زياد درخيابان ريخته است. مثل هند. فكر مي‌كنم خيلي گويا است.

فيلم متروپل در يك فضاي محدود و بسته مي‌گذرد و مشخصا شخصيت شما در همين فضا وارد درام مي‌شود. اين محدوديت چقدر برايت چالش‌برانگيز بود؟

فكر مي‌كنم آقاي وارطان آوانسيان معمار آن سينما بوده كه اين شخص آدم مهمي است در تاريخ سينماي ما و معماري معاصر تهران است. او سينما ركس را ساخته است و اين معماري اصلا خودش يك حرفي براي گفتن داشت. از روز اولي كه ما در متروپل را باز كرديم، مي‌توانستم تصور كنم آدم‌هايي را كه از اين پله‌ها پايين مي‌آمدند و خريد مي‌كردند، سالن‌هاي سينمايي كه درهاي چرم بزرگ داشتند و بوي عجيبي مي‌دادند. اين سينماهاي تنها و تك‌افتاده‌يي كه من در تيتراژ هم آوردم. اين سينماهاي تنهايي كه در اين لاله زار گله به گله هنوز متروكه هستند اين وضعيت خيلي آدم را به هم مي‌ريزد و خيلي با احساساتت بازي مي‌كند كه چرا اين سينماها كه پر از خاطره‌هاي تكرار نشدني هستند همه يا بسته هستند يا دارند خراب مي‌شوند. صاحب آن سينما هم قصد فروش آن را داشت. خيلي آدم متاثر مي‌شود. خيلي آدم غافلگير مي‌شود كه چرا در مراكز فرهنگي اين‌جوري بسته شده است. چرا اين ميراث فرهنگي حفظ نشده در صورتي كه اينها بايد جزو آثار فرهنگي باشد به اين خاطر كه بي‌نظير و هويت تهران قديم و هويت ايران‌ هستند. روزبه‌روز اين ميراث‌هاي فرهنگي خراب مي‌شوند و تعمير نمي‌شوند چرا كه به اين ميراث فرهنگي و معنوي با ديدي صرفا مادي نگريسته مي‌شود. به نظر من زيباترين كاري كه كيميايي مي‌توانست انجام دهد، انجام داد. يعني رفت سراغ يكي از اين سينماها و در آن را باز كرد و يك فيلم ساخت و اسم آن را هم متروپل گذاشت. شايد اين سينما پنج سال ديگر خراب شود و اين فيلم نماينده آخرين غول سينماست. آخرين غولي كه يك زماني در آن پر از خاطره بوده است. من جزو آن افراد نيستم و آن زمان را نديدم اما بالاخره بخشي از آنجا متعلق به من هم مي‌شد. دوست داشتم كه يك فيلمي مي‌ساختم و در آنجا اكران مي‌شد. سينمايي كه شما الان در پاريس و رم مي‌بينيد ساليان سال، صد سال، قدمت دارد. چه بسيار سالن‌هاي اپراي زيباي قديمي كه يك گچ از آن نريخته است و همه اين ساختمان‌ها با زيبايي تمام نگه داشته‌اند. اما اينجا هر روز همه‌چيز خراب مي‌شود.

در تيزري كه از فيلم متروپل پخش شد فيلم‌هاي كلاسيكي مثل جاني گيتار، در بارانداز، نيمروز، بيلياردباز و… را مي‌بينيم، چقدر به اين فيلم‌ها احساس نزديكي داريد وچقدر طي زماني درگير كار در فيلم متروپل بوديد به اين فيلم‌ها رجوع مي‌كرديد؟

من همه اين فيلم‌ها را از بچگي مرور كرده‌ام و ديده‌ام چون اينها عاشقانه‌هاي پدرم بوده‌اند و به علت عشق پدرم به اين فيلم‌ها و محشور بودنم با اين فيلم‌ها از كودكي به جهان اين فيلم‌ها آموخته شده‌ام. من هم راجع به اين فيلم‌ها شناختي دارم كه باعث علاقه شديدم به اين فيلم‌ها مي‌شود. مثلا سكانس تنهايي‌گري كوپر، يا وقتي استرلينگ هيدن كه مي‌خواهد اسبش را آخر فيلم جا بگذارد ولي مي‌بيند كه اسبش تنهاست و برمي‌گردد و با اسبش مي‌رود، يا ادي تنددست در فيلم بيليارد باز آنجايي كه حالش خوش نيست و به بشكه مي‌گويد كه«من مي‌برمت، تو رو مي‌برم، من به تو قول مي‌دم»، شرط‌بندي مي‌كنند و بعد بشكه مي‌گويد كه «قبول» و بعد به دوستش مي‌گويد كه«هرچي داري بذار وسط، اون يه بازنده است»… يعني مي‌فهمد آدمي كه اينقدر بلوف مي‌زند و اين همه هيجان زده است، بازنده است. ادي چون بازنده است اينقدر دارد مي‌گويد من برنده‌ام و من مي‌برمت… ولي آخرش بازنده است. فيلم‌هاي زيادي هستند كه من براي كار در متروپل به آنها رجوع كرده‌ام.

فيلمي هم بوده يا بازيگري بوده كه به آن فيلم، شخصيت يا بازيگر احساس نزديكي يا علاقه بيشتر داشته باشيد؟

ادي تنددست در بيلياردباز را خيلي دوست دارم. من پل نيومن را از بقيه بازيگران هم دوره‌اش بيشتر دوست دارم. بازيگراني همچون مارلون براندو. البته او را نيز خيلي دوست دارم به اين دليل كه او اوج يك دوران بازيگري است. به عبارتي او يك هنگامه است. ولي پل نيومن را خيلي دوست دارم. به خصوص تيرانداز چپ دست را هم خيلي دوست دارم. آن فيلم مربوط به فيلم متروپل نيست ولي به يك نحوي مي‌توان ربط‌شان داد. خيلي دوست داشتم كه اين شخصيت كاوه را با آن شيريني ادي تنددست ببينم و بازي‌ام حال وهواي آن شخصيت را داشته باشد.

در گفت‌وگويي كه پيش از اين با خانم افشار داشتيم از روحيه تعامل و همكاري شما در طول فيلمبرداري گفتند، اين عامل چقدر براي شما اهميت دارد و در كار شما تاثيرگذار است؟از طرف ديگر طي روزهاي فيلمبرداري خبري آمد كه شما در حين كار دست‌تان در اثر بريدگي به‌شدت آسيب ديد آيا اصطلاحا در نقش وفضاي فيلم غرق شده بوديد يا ماجراي ديگري رخ داده بود؟

من براي خانم افشار خيلي احترام قايلم و معتقدم كه ايشان پوست انداخته‌اند و وارد مرحله ديگري از بازيگري شده‌اند كه آن مرحله بركت است يعني آنقدر خودشناسي ات قوي مي‌شود و آنقدر به آرامش و ثبات مي‌رسي كه در واقع از يك جزيره كوچكي كه بازيگران در آنند و ساليان سال در آن بوده‌يي دور مي‌شوي. خانم افشار سعي كرد از سينماي بدنه به سينماي تفكر بيايد و در اين سال‌ها اين كار را انجام داد و سختي‌هاي زيادي كشيد. من با ايشان دوست هستم يعني دوست از زماني كه ايشان وارد سينما شدند من ايشان را مي‌شناسم. محمد رضا فروتن هم دوست خوب من است. وقتي محمد رضا سينما را شروع كرد من كنار او بودم. اينها دوستان خوب من هستند. فارغ از اين من معتقدم كه در سينما، ديگر دوربيني وجود ندارد و تو مي‌شوي دوربين و سينما. وقتي در حال كار و ايفاي نقش هستم حواسم به بازيگر مقابلم هست. من نمي‌توانم بازي‌ام را بدون در نظرگرفتن واكنش بازيگر مقابلم انجام دهم طبيعتا بازيگري در كنش و واكنش دو بازيگر رخ مي‌دهد و بر اساس كنش بازيگر مقابل است كه واكنش من شكل مي‌گيرد و بالعكس. در رفت و آمد و بده بستان دو بازيگر است كه درام شكل مي‌گيرد و اين مي‌شود خلاقيت. مثلا يك جا شما بغض مي‌كني، يا يك جا صدا را پايين و بالا مي‌كني و همه اينها وابسته به بازي بازيگر مقابل شماست. اما همين امور بديهي در سينما و فضاي بازيگري سينماي ايران جدي گرفته نمي‌شود. الان بازيگراني هستند كه خودشان را بزرگ مي‌دانند و ادعاي خيلي بالايي در سينما دارند اما به اين شرايط اصولي قايل نيستند. من با خيلي از اين بازيگران كار كرده‌ام اما عارشان مي‌آيد كه بيايند و جلوي تو بنشينند و تمرين كنند. من اولين كاري كه مي‌كنم اين است كه مي‌روم و روبه روي بازيگري كه با او ديالوگ دارم مي‌نشينم و تمرين مي‌كنم. در سينماي كيميايي، دورخواني به شيوه مرسومش نداريم. اما در فيلم‌هاي كيميايي تمرين داريم و اين اتفاق در مورد متروپل هم افتاد و من عاشقانه اين دوستانم را دوست دارم و هر بازيگري را كه با او بازي مي‌كنم عاشقانه دوست دارم چون در دنياي من است و من در دنياي او هستم و ما با هم جهان يك فيلم را مي‌سازيم. وقتي دارم بالاترين حسم را مي‌گيرم در نهايت به چشم او نگاه مي‌كنم پس آن حسي كه او به من مي‌دهد و آن حسي كه من به او مي‌دهم مهم‌ترين چيز است و فراتر از همه اينها بازيگر بايد از لحاظ تكنيكي اين آمادگي ومهارت را داشته باشد. باور ندارم بازيگري كه تمرين نكرده و بازيگر روبه‌رويي‌اش را كشف نكند به نتيجه و بازي چشمگيري برسد، اگر اين تعامل حرفه‌يي، تكنيكي و احساسي نباشد نه صحنه وسكانسي شكل مي‌گيرد و نه فيلمي و در نهايت هيچ زيبايي خلق نمي‌شود. در مورد اتفاقي كه شما به آن اشاره كرديد بايد بگويم آن روز خيلي شلوغ بود و احساس مي‌كردم كه اتفاق بدي مي‌افتد چون شيشه‌ها خيلي ضخيم بود و قرار بود شيشه‌ها شكسته شود، كل گروه روبه‌روي ما بودند يعني اگر ما اين شيشه را مي‌شكستيم به سمت جمعيت پرتاب مي‌شد و اگر به صورت كسي نمي‌خورد تعجب برانگيز بود. من داد و فرياد زدم كه از اينجا برويد عقب، من نگران شما هستم. اگر اين شيشه‌ها بريزد روي زمين و يك بازيگر اينجا سر بخورد، خدايي نكرده شيشه مثل گيوتين مي‌برد. خلاصه هيچ كس گوش نكرد و در آن پلان به خودم اين قضيه برگشت و آمدم شيشه را بشكنم، دستم رفت توي شيشه و يكي از بازيگرها در آن درگيري مرا هل داد و رفتم توي شيشه و سه تا از تاندون‌هايم پاره شد كه الان خداروشكر خوب شده ولي سه تا از تاندون‌هاي انگشتانم قطع شد بعد به بيمارستان رفتم و پيوند زدم و الان كه يكسال و خرده‌يي كه مي‌گذرد خوب شده است. خدا را شكر مي‌توانم دوباره ساز بزنم.

خود شما هم اشاره كرديد كه كاراكتر كاوه خيلي به آن معنا بيروني نيست و خيلي احساساتش را به صورت بيروني ارائه نمي‌دهد. كلا قرار گرفتن در نقش كاوه چقدر نسبت به ديگر فيلم‌هاي قبلي آقاي كيميايي براي شما نقطه اشتراك داشت و چقدرش در مواجهه با خود كاراكتر جديد بود و به قول خودتان آورده‌يتان به اين نقش چه بود؟

من هميشه حتي در جهان سينماي كيميايي سعي كردم كاراكترهايي را كه بازي كرده‌ام تكرار نكنم منتها اين تعمدي نيست كه مثلا بگويم اين نقش را من ديگر نزديك به آن نگيرم. اين جوري نيست و در خود نقش اين اتفاق مي‌افتد و خود نقش به من اجازه مي‌دهد كه مي‌تواني در بعضي جاها متفاوت باشي. در يك جاهايي نمي‌توانم متفاوت باشم چون همه سينماي كيميايي يك قاب است و تو در آن قاب نمي‌تواني يك چيز ديگر، يك عنصر ديگر، يك پيام ديگر باشي. خود اين قاب يك پيام دارد و تو در اين پيام شريك هستي اما مي‌توانم به رنگ ديگري باشم. بعضي وقت‌ها مي‌توانم آبي باشم بعضي وقت‌ها سفيد و بعضي وقت‌ها سياه اما مفهوم من در آن تابلو يكي است. در زماني كه در سينماي كيميايي هستم چون يك نقاش كاركشته، نقاشي مي‌كند و پيام نقاشي‌اش هميشه يك چيز است و ما آن را مي‌دانيم يعني رفاقت و دوستي و عدالت جويي كه همه اينها در تابلوهاي كيميايي نقاشي شده است اما بعضي اوقات در آن مشكي هستي، بعضي وقت‌ها دو رنگي، اينها همه‌چيزهايي است كه تو موقع فيلم نوشت به آنها مي‌رسي و آنها را كشف مي‌كني.

فكر مي‌كنيد در مترو پل آبي و آرام بوديد؟

در متروپل من آرامم.

در فيلم متروپل چه رنگي داشتيد؟

من كلا آبي‌ام.

در يكي، دو سال اخير راجع به اين موضوع خيلي صحبت شده كه اگر مي‌خواهيد و شرايط خوب بود شروع كنيد به فيلم ساختن آيا در سال 93 اين اتفاق خواهد افتاد؟

الان كه داريم با هم صحبت مي‌كنيم يك تهيه‌كننده بسيار محترم سينما كه خيلي او را هم دوست دارم فيلمنامه‌ام دست ايشان است و اگر نظرشان مثبت باشد شروع به كار مي‌كنيم.

تيتراژ اين فيلم يك تيتراژ متفاوتي بود. ايده‌هايش چگونه برايتان شكل گرفت؟

من در دانشگاه كار انيميشن انجام داده بودم، در تورنتو و رشته‌ام ديجيتال آرت بود و با زمينه‌هاي كارهاي گرافيكي آشنايي داشتم و كار مي‌كردم. يكبار به صورت خودماني صحبت شد و پدرم گفت كه چرا تيتراژ فيلم مرا نمي‌سازي و از همان‌جا كار شروع شد. تمام الهام من در اين كار از يك شيار شروع شد و يك خط شكسته روي ديوار بود كه به تدريج مي‌آيد و به فضايي از شهر كه حاكم است، مي‌رسد، روي اين ديوار شكسته‌يي كه دارد فرو مي‌ريزد و انگار كه خاطره اين ديوار است كه دارد در اين عكس‌ها نمايان مي‌شود اما مهم آن شيار است و آن خطي كه دنبال مي‌كنيم و نام‌ها همه كنار آن خط حركت مي‌كند و به يك پوستر پاره از بازيگران مي‌رسد و دوباره حركت مي‌كند و مي‌رسد به يك پنجره شكسته و جلوتر به يك آپارات از كار افتاده و جلوتر به كلاغ‌هايي كه منتظرند و نشسته‌اند و دارند نگاه مي‌كنند و اين فضاي سخت و سرد كه در تيتراژ وجود دارد، دست خوني كه روي ديوار است. يك عبور زمان است، يك عبور تاريخ است.

چقدر وقتي كه داشتيد اين فيلم را كار مي‌كرديد هم از نگاه بيروني و هم از نگاه بازيگر، نوستالژي داشت؟

بله. من يك رويكرد كاملا نوستالژيك به اين نقش داشتم و به همين خاطر هم بود كه دوستش داشتم كه بازي‌اش كنم. اين فيلم كاملا نوستالژيك است و زواياي عادي كاوه مهم نيست و مهم سايه‌اش است و آن چيزي كه يك لحظه شما را ياد يك آدم مي‌اندازد. بعضي وقت‌ها يك آدمي را مي‌بيني و مي‌گويي كه چقدر من را ياد مادرم يا برادرم مي‌اندازد و اين آدم يك لحظه قرار است شما را ياد يك آدمي در تاريخ سينما بيندازد . همين.

پایان مطلب/

 

 

 

نوشته قبلی

وقتی مشاور خاتمی از علاقه اش به “دایی جان ناپلئون” می گوید!!!

نوشته‌ی بعدی

اعلام آمادگی تهیه کننده 26 ساله سریال “مدینه” برای جهاد با داعش!!!

نوشته‌ی بعدی

اعلام آمادگی تهیه کننده 26 ساله سریال "مدینه" برای جهاد با داعش!!!

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینما پلاس

این سایت بر اساس طراحی گرافیکی اختصاصی برنامه نویسی شده و تمامی بخش های آن مشمول قانون کُپی رایت می باشد. کُپی برداری از بخش های اختصاصی سایت و مشابه سازی آن، برای صاحبان این سایت حق شکایت و پیگیری در مراجع قضایی را ایجاد خواهد کرد.

  • در جریان
  • دیدگاه‌ها
  • آخرین

طوبی و خاطرخواه‌هایش!

۱۴۰۳-۰۵-۲۷

سریال طوبی؛حکایت‌ مستربین در بغداد  

۱۴۰۳-۰۶-۱۰

طوبی و خاطرخواه‌هایش!

30

الگوهای فیلمفارسی در سریال طوبی

18

نماوا اقدام به خودکشی رسانه‌ای کرده است؟

۱۴۰۴-۰۳-۱۲

زندگی برادران خیامی مستند شد

۱۴۰۴-۰۳-۰۷

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید

Smiley face Smiley face Smiley face Smiley face

  • درباره
  • تبلیغات
  • سیاست و حریم خصوصی
  • تماس

تمام حقوق این سایت متعلق به سینما مثبت می باشد . طراحی شده توسط مدیا پلاس

بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج

تمام حقوق این سایت متعلق به سینما مثبت می باشد . طراحی شده توسط مدیا پلاس