او را به اتاق عمل میبرند. او همانطور جیغ میزند و ضمن تحمل درد شدید، کمک میخواهد. دکتری که بالای سرش آمده بود نمیدانست کدام تصمیم بهتر و مفیدتر است. نمیدانند او را بیهوش کنند یا آمپول بیحسی تزریق کنند. این دختر را بیهوش میکنند. زمانی که به شرایط عادی برگشت، کسانی بالای سرش رسیدند و پرسیدند میدانیم حال شما خوب نیست اما ما مسئول هستیم و بابت اتفاقی که افتاده است باید تحقیق کنیم. میتوانید برای ما تعریف کنید که چه بود و که بود؟ او با حالت نامسلط نگاهی به ماموران انداخت و با اعتماد کامل نسبت به خودش گفت هیچکس! من بخشیدم
سینماپلاس: عزت ا.. انتظامی بازیگر پیشکسوت سینمای ایران از آن چهره هایی است که در همه این سالها بدش نمی آمده در کارهایی با مضمون خیریه مشارکت داشته باشد. در همین راستا وی در تازه ترین گفتگویش که با علی پاکزاد در «شهروند» انجام شده سعی کرده درباره مساله ای به نام “ترحم” برای شهروندان صحبت کند. به گزارش سینماپلاس انتظامی در این گفتگو نقبی هم زده است به ماجرای اسیدپاشی به صورت آمنه بهرامیان و بزرگمنشی این زن در بخشش اسیدپاش. متن کامل گفتگوی او را در ادامه می خوانید:
آقای انتظامی در فرهنگ عمومی جامعه ایران واژه «ترحم» مفهومی مازاد بر معنای خود یافته است. این درحالی است که در فرهنگ لغت زیر واژه ترحم نوشته شده مهربانی کردن یا بر سر مهر آمدن. یعنی به عبارتی یک خوانش دوگانه از ترحم در فرهنگ عمومی ما وجود دارد. فکر نمیکنید مردم درخصوص مهربانی کردن به بیراهه رفتهاند؟
من این تصور را دارم که بخشش به حد اعلا رسیده و نظرم با شما در یک بخشهایی متفاوت است. یعنی در آنجا که میگویید ترحم دچار بدفهمی و بدخوانی شده موافقم اما درخصوص نحوه رفتار مردم با یکدیگر نظر متفاوتی دارم. شاید به رفتار مردم با هم کمی اعتراض داشته باشم یا بهتر بگویم برخی رفتارهای مردم با یکدیگر را در این زمان نمیپذیرم اما درصد بخشش و مهربانی را مثبت ارزیابی و حس میکنم کلمه ترحم بد جا افتاده است. برعکس، ترحم بسیار سازنده است. نباید این امر یا این فکر تحقق یابد که ترحم باعث خجالت افراد شود. اگر به معنی این کلمه هم نگاه کنید، مشاهده میکنید ترحم چیزی نیست که کسی بخواهد از آن شرمنده یا ناراحت شود.
برای این موضوع و اثباتش مثالی دارید؟
یک آقایی در یک روز کاملا آفتابی میرود سراغ یک دختری و با برنامهریزی قبلی به صورتش اسید میپاشد. بهتر میدانید که چه بلایی به سر آن دختر میآید؛ هم صورتش، هم قلبش، همه و همه. او را به بیمارستان میبرند. اسم این دختر آمنه است و هنگام بردنش به بیمارستان درد زیادی را تحمل میکند و پدر و مادر او بالای سرش میگویند چرا این اتفاق افتاده است. درد و سوزش و… اصلا نمیشود توصیف کرد دنیا چگونه بر سر او خراب شده است. شاید فقط کسی که این عمل را مرتکب شده بداند چرا و چه کرده است! او را به اتاق عمل میبرند. او همانطور جیغ میزند و ضمن تحمل درد شدید، کمک میخواهد. دکتری که بالای سرش آمده بود نمیدانست کدام تصمیم بهتر و مفیدتر است. نمیدانند او را بیهوش کنند یا آمپول بیحسی تزریق کنند. این دختر را بیهوش میکنند. زمانی که به شرایط عادی برگشت، کسانی بالای سرش رسیدند و پرسیدند میدانیم حال شما خوب نیست اما ما مسئول هستیم و بابت اتفاقی که افتاده است باید تحقیق کنیم. میتوانید برای ما تعریف کنید که چه بود و که بود؟ او با حالت نامسلط نگاهی به ماموران انداخت و با اعتماد کامل نسبت به خودش گفت هیچکس! من بخشیدم، من میبخشم. او ترحم کرد و آن مرد را بخشید. چقدر باید مطمئن باشید، چقدر باید قوی باشید تا بگویید من را سوزاندی اما من ترحم میکنم و تو را میبخشم.
انسانهایی را میشناسم، اگرچه کم تعداد به نظر میرسند اما پر از ترحم و مهربانی هستند. من به آدمها اعتماد دارم اما چرا بعضیها فکر میکنند لطف، مهربانی و ترحم باری اضافه بر دوش آنهاست؟ شاید اینگونه مقدر بوده است که من با قدرت و توانم به تو، به او و… محبتی کنم. پس بگذارید این مساله به فال نیک گرفته شود. منتی بر کسی نیست. کلمه دوستی و مهربانی یا ترحم فرقی نمیکند. معنی آن مشخص و دور از ناراحتی و گلهمندی است. نسبت به خود و دیگری بیاعتماد نباشیم دیگری کاملکننده خوبي تو و من است و ما در حضور همین دیگری زندگی میکنیم و کامل میشویم. مهربانی و دوست داشتن را بپذیریم و در عمق بیکرانش غرق شویم تا درجه اعلای نوع دوستی را دست به دست حس کنیم و بنگریم.
پایان مطلب/