سینما مثبت ـ رضا استادی: «عراق» برای ما ایرانی ها مقصدی برای سفرهای زیارتی است. کشوری که در آن می توان شنونده اذان موذنی بود که شهادت می دهد «علی ولی خداست». اما عراق کشوری است که هشت سال به طور رسمی با آن درگیری نظامی داشته اما فقط همین هم نیست. در این کشور سال ها حکومتی دیکتاتوری حاکم بوده، شاهد انقلاب های مردمی بوده، مورد تجاوز نظامی ابرقدرت ها قرار گرفته، توسط امریکایی ها اشغال شده و حالا هم به خاطر «داعش»، حاکمیت سیاسی قرص و محکمی ندارد و هرچند وقت یکبار، بخشی از خاکش را به داعش تقدیم و سپس با کمک «ایران»، دوباره آن را ریکاوری می کند. در همین رابطه دشمنی و دوستی عراق تامل کنید تا حکمت خدا را ببینید و متوجه شوید گردش چرخ چه بازی ها که ندارد!!
عراق در طول سال های گذشته دومین مقصد گردشگری ایرانیان بوده و به طور متوسط سالی حدود یک میلیون ایرانی به این کشور سفر می کنند. زیارت قبور ائمه آرزوی هر ایرانی است. حالا این روزها با ماجراهای پیش آمده در عربستان و لغو سفر عمره و همچنین فرا رسیدن ماه مبارک رمضان، مشاقان بیشتری برای سفر به عراق وجود دارد. در کوچه و خیابان شهرهایی همچون کربلا و نجف که قدم می زنیم، راه به راه تبلیغ محصولات ایرانی مانند بستنی،سس مایونز، تیبا و پراید را می بینید اما فقط اینها ارمغان ایران برای کشور همسایه اش نیست. «امنیت» مهم ترین محصولی است که ایرانی های گمنام پیش پیش به شهرهای مذهبی عراق برده اند و حالا در سایه همین امنیت وقتی در این شهرها قدم می زنیم، انگار که در قم و مشهد هستیم. این گزارش با نگاهی متفاوت به روایت سفری زمینی به عراق می پردازد.
***ملاقات با حاجی گیرینوف
پس از معطلی چند ساعته از مرز مهران می گذریم. چند قدم آن طرف تر از مرز ایران، اولین چیزی که از سرزمین عراق به چشم می خورد، زمین های خاکی و بی آب و علف محدوده مرزی است که با هر وزش باد، خاک به مقدار فراوان وارد حلق و ریه آدم می شود. در این منطقه که دروازه ورود به عراق است، اثری از سطل آشغال نیست و حجم بالای زباله ای که در همه جا انباشته شده، خبر می دهد در این کشور هنوز چیزی به نام «تفکیک زباله خشک و تر» وجود ندارد. دومین مواجهه با کشور تازه در «دستشویی» رخ می دهد. مکان هایی که قاعدتا باید «محل استراحت» باشد اما نمی توان حتی وارد آن شد! اتوبوس عراقی که باید ما را از این نقطه جدا کند و به کربلا ببرد نیامده.حرفه ای ها با خودشان صندلی تاشو آورده اند و حجم زیادی خوراکی و چای. به سختی نهار کاروان را تُن ماهی بی نام و نشانی است می خوریم. دعوای برخی مسافران با رییس کاروان بالا گرفته. زائری که اربعین هم آمده می گوید: «اون موقع اینقدر معطل نشدیم.»
رییس کاروان چیزی در مایه های «حاجی گیرینوف» اخراجی ها است. تور به ترکیه و ارمنستان می برد؛ در کنار سفر زیارتی عراق و سوریه! در سی و شش ساعت گذشته که از تهران به راه افتاده ایم این آژانس که شعارش «این مجموعه کیفیت را فدای کمیت نمی کند!» بوده، کیفیت را خیلی راحت سر بریده است.پس از ساعت ها معطلی، اتوبوسی تصادفی و درب و داغان سر می رسد. در این کشور هیچ چیز دور انداخته نمی شود مگر آنکه منفجر شود. تکان های شدید اتوبوس در جاده ای که جابه جایش کنده شده و گویی با موشک شخم خورده، دل و روده مسافران را به هم گره می زند. این جاده یادگار زمان جنگ است و پس از آن هیچ گاه بازسازی نشده است. راننده جوان با مهارتی مثال زدنی چاله ها را پشت سر می گذارد. نزدیک غروب وارد کربلا می شویم.
***سیگار سیگار سیگار
«چهره های خسته و زجر کشیده» مهم ترین ویژگی عراقی هایی است که آنها را در طول این سفر می بینم. کربلا در محله ای که در آن از اتوبوس پیاده می شویم شهر زیبایی نیست اما بکر است. ساختمان هایی که بی ضابطه ساخته شده،مرا به شدت یاد تهران می اندازد اما در ساختمان های باقیمانده از گذشته می توان اثرو ردپایی از معماری زیبای عراق پیش از هرج و مرج دید. بناهایی که از آج شده اند و در دل خود در و پنجره هایی چوبی را در نهایت سادگی و زیبایی جای داده اند اما در میان معماری بی هویت امروز این شهر باید با ذره بین دنبال شان گشت. دیدن اتومبیل های GMC یغور و بزرگ امریکایی و تاکسی های زرد رنگی که نشان «شورولت» را بر خود دارند، در خیابان های خاک گرفته عراق نشانی از یک تناقض عجیب است.
چند قدم بالاتر از جایی که امام حسین (ع) با عمر سعد روبرو شده اند، در تاریکی صبح در داخل بازاری سرپوشیده وارد هتل می شویم. تلویزیون لابی روی شبکه ای سعودی است و رقص عربی پخش می کند. کارکنان هتل ـ یا همان فندوق ـ سیگار پشت سیگار می کشند. چیزی که در روزهای آینده هم بارها به چشم می آید. حتی در محوطه حرم هم عراقی ها سیگار می کشند. یاد مسجد الحرام می افتم و تابلوی «لا تدخین فی حرم الامین»!
***ایست، بازرسی، تفتیش
عراق کشوری نیست که بتوان در آن «سرعت» گرفت. در جاده و کوچه و گذر همیشه به جایی می رسید که باید در آن «تفتیش» شوید. آن هم توسط رنگ به رنگ ماموران امنیتی. یکی کت ـ شلواری و دیگری با لباس پلنگی. آن یکی با لباس آبی که به آن می گویند: «شرطه کربلا»! برخی دیگر با لباس خاکی با خشاب های مختلف، باتوم و بست های کمربندی و کابل هیبت ترسناکی دارند. در عراق اولین مواجهه مسافر ابتدا با همین طیف های مختلف نظامی ـ امنیتی است. مردهایی که بدن های ورزیده ای دارند اما شکم هایشان به شکلی عجیب به جلو پیشروی کرده که حاصل خوردن چای با شکر و برنج هندی می تواند باشد احتمالا!
می توان گفت در میان ایست ـ بازرسی های متعدد و دیوارهای بتنی پیش ساخته و ورقه های ضخیم فولادی در عراق، تعدادی شهر و انسان هم وجود دارد!
با وجودی که در این کشور نمی توان خیلی سرعت گرفت، اما کسانی که ترمز می برند. در جاده ها در هر ایستگاه ایست ـ بازرسی تعداد زیادی ماشین تصادفی دیده می شود.
***شهری پُر از زندگی
هنوز «برج نشینی»راهی به کربلا پیدا نکرده و منهای چند منطقه محدود از جمله «باب البغداد» خبری از ساختمان های بلند مرتبه در شهر نیست. روح زندگی در شهر جاری و ساری است. کافه های کوچک کنار پیاده رو که سمبوسه،فلافل،چای و دیگر خوردنی های ارزان را می فروشند؛ چهره ای زیبا به شهر داده است. قدم به قدم مسجدها و نمازخانه های کوچک در شهر دیده می شود. هرجا فرصت پیش می آید، در فضای صمیمی و خالصانه آنها دوگانه ای به درگاه آن یگانه می گذارم. پنج شنبه است و کربلا حال و هوایی دیدنی دارد. خستگی سفر یکجا به در رفته است. شهر حال و هوایی وصف ناشدنی دارد. همهمه مردم و زائرانی که در صف دریافت نذری ایستاده اند در کنار صدای شستن استکان هایی که به چای عربی میهمانت می کند؛ احساس زیبایی را شکل می دهد. از همین مسیر به سمت حرم می رویم. ابتدا به زیارت حضرت عباس (ع) و پس از آن به زیارت برادر بزرگ تر حسین! سکانس به سکانس فیلم های روز واقعه و سریال مختارنامه در ذهنم زنده می شود و همه نوحه ها و شعرهایی که از کودکی تاکنون شنیده ام و نام مشترک همه آنها «عباس» و «حسین» بوده است.
***تابلوهایی که گویای زندگی هستند
در کربلا نیازی به عربی صحبت کردن و حرف زدن به زبان انگلیسی نیست. اغلب مغازه دارها فارسی بلد هستند و آن ها هم که نمی دانند می تواند با خرید کتاب «راهنمای مصور آموزش زبان فارسی»، زبان پرتعداد ترین زائران این شهر مذهبی را بیاموزند. هرجا خسته شدید، گاری ها حمل و نقل شما را در قبال چند اسکناس عراقی به عهده می گیرند. هرجا تابلوی اعلانات است می توان تصویری از واقعیت عراق را در آن مشاهده کرد. اعلامیه گمشده ها و شهداء در این تابلوها خودنمایی می کند.همچنین تصویر بچه هایی که گم شده اند. جنس های ایرانی در مغازه ها فراوان است. انواع شامپو، تاید، چای، بستی. حتی ذرت بو داده و تخمه که ظاهرا خیلی مورد پسند عراقی ها است.
در کنار زیارت حرمین، رفتن به زیارت های دوره برنامه کاروانی است که حالا اختلاف و دعوا میان رییسش و زائران بالا می گیرد. مقام علی اصغر،مقام علی اکبر،مجسد امام زمان (عج)،تل زینبیه و خیمه گاه مکان هایی است که طی یک شب به بازدید آنها می رویم.
***پفک ایرانی دست بچه عراقی
حاشیه رود فرات یکی از مکان های تجمع مردم کربلا است. سیگار، قلیان و موبایل بخش ثابت زندگی اغلب مردم را تشکیل می دهند و در کناره فرات همه اینها فراهم است؛ به اضافه باشگاه های بیلیارد و گیم نت. جوان ها همه سر در گریبان موبایل دارند. اینترنت تفریح مهم مردم است که اغلب به شکل رایگان از طریق هتل ها تامین می شود سرعت دو مگابایتی اینترنت امری عادی است و کافی است با رییس یک هتل دوست باشی تا مفت و مجانی به دنیا وصل شوی. شهری بزرگ مانند کربلا حتی یک استخر هم ندارد! این را جوانی عراقی به نام «نعیم» می گوید که کنار نهر نشسته است و حالا با یکدیگر همکلام شده ایم. در شهر قدم به قدم سلمانی است. با مدل های عجیب. اغلب مردان هم ابرو برداشته اند. از همان ابتدا دیدن این تصاویر باعث تعجبم شده است. نعیم در پاسخ به سوالم می گوید: «اینجا اغلب مردها چهره هایی خشن دارند و برای اینکه زیبا و دلنشین جلوه کنند، این کار را انجام می دهند.»
پسر نعیم پفکی ایرانی می خورد و با صدای قوی های داخل نهر می خندد. با خودم می گویم: «اگر جنگ ایران و عراق ادامه داشت، ممکن بود روزی در جبهه ای من و نعیم مقابل هم قرار بگیریم؟»
نعیم انگار ذهنم را می خواند که می گوید پدرش در جنگ ایران و عراق بوده است. می گوید صدام این جنگ را به راه انداخت تا نسل شیعه کم شود. بعد گلایه می کند که «همه دولت ها رفتند جلو اما ما رفتیم عقب. هر سال یک چیز جدید برای عراق درست می کنند. سال 2007 قاعده. 2008 وهابی ها. 2014 هم داعش.»
***سامراء: پخ پخ!
با وجود علاقه زائران به سفر سامرا این برنامه از دستور کاروان خارج می شود. وقتی نام سامراء می آید، راننده اتوبوس عراقی می گوید: «سامراء پخ پخ. داعش». اما می گوید می تواند در قبال دریافت سه میلیون تومان برای هر اتوبوس، زمینه سفری امن را فراهم کند. مدیر کاروان مخالف است. «کاظمین» جایگزین می شود. برای رفتن به این شهر از بغداد عبور می کنیم. شهری با اتوبان های بزرگ و عریض، مساجد عظیم و محوطه سازی های فراوان که از حیث آبادانی هیچ شباهتی به کربلا ندارد. طفلان مسلم در مسیرمان است و آن را هم زیارت می کنیم. زیارت امام هفتم موسای کاظم و امام محمد جواد در نهایت فشردگی زمانی صورت می گیرد. رییس کاروان هشدارمان می دهد درباره داعش و اینکه با هم برویم و با هم بیاییم. فضای این زیارتگاه انگار اصلا قطعه ای از مشهد است که اینجا برپا شده است.
***آن یار که عاشق جمالش شده ام
رییس کاروان می گوید با سفر به نجف از موقعیت «زوار» به «دوار» تغییر ماهیت خواهیم داد. جابجایی از کربلا به سمت نجف با افزایش چشمگیر حجم چمدان ها همراه است. پیرمرد عرب سفید مویی که مقابل هتل کافه ای کوچک را اداره می کند از این حجم خرید زائران ایرانی تعجب کرده است.
اولین توقفگاه در بخش دوم سفر «مسجد سهله» است. فضایش به شدت تداعی کننده مسجد شجره است که در آن حاجی ها محرم می شوند. بوی دلنشین ساولن نوید بخش سرویس بهداشتی های تمییز است اما ناگهان با توالت هایی مواجه می شوم که لبه ندارد و شبیه چاله است و استفاده از آن نیازمند محاسبه ای دقیق! بر مقام پیامبران نماز می گذاریم و در ادامه سفر دوار گونه، به مسجد کوفه می رویم که برخلاف صحن خاکی مسجد سهله، کفپوشی سنگی و خنک دارد. معماری آن از سنگ و آجر است و سقف ها چوبی.
صحن مسجد فضایی آرامش بخش دارد. «مسجد حنانه» مرحله بعدی سفر است و پس از آن به سمت هتلی می رویم که همسایه مرقد امام علی (ع) است. اگر عباس (ع) وجه جوانمردی و حسین (ع) وجه مظلومیت و احساسی دین است، علی (ع) وجه اقتدار و حکمت شیعه است. از میان زواری که درصحن خوابیده اند می گذریم و پس از رسیدن به هتل، آماده زیارت امام اول شیعیان می شویم. زائران به بازار نجف اشاره می کنند که چسبیده به حرم است. برخی با هم شور می کنند که خرید از اینجا به صرفه تر است. آنها که قبلا آمده اند به حجم بالای طلافروشی های بازار نجف اشاره می کنند. کم سن و سال ترها به دنبال فرصتی برای رفتن به قبرستان بزرگ و اسرار آمیز «وادی السلام» هستند.
ساعتی بعد پس عرض ادب به صاحب نهج البلاغه، به صحن می روم. یاد شعر «ایوان نجف عجب صفایی دارد» می افتم. در حجره ای نشسته ام به خواندن قرآن. خانواده ای عراقی سر می رسند و با حضور یک روحانی عراقی، در چند دقیقه مراسم عقد میان دختر و پسری عراقی شکل می گیرد. مادر عروس شکلات تعارف می کند. ضمن تشکر، یکی از واژه های عراقی که بلدم و معنای تبریک می دهد را چندین بار به زبان می آورم: «مبروک! مبروک!» به شکلات ها نگاه می کنم، ایرانی است. عقد عراقی با شکلات ایرانی! عجب همزیستی زیبایی!
ساعتی بعد باران می گیرد. صحن خیس می شود و نیروی خدماتی به اندازه کافی برای جمع کردن زیلوها و فرش ها وجود ندارد. افتخار پیدا می کنم ساعتی اینگونه در خدمت شاه نجف باشم و صحن بارگاهش را تِی بزنم.
***لبیک یا عراق
سفر هفت روزه رو به پایان است. خانواده های کاروان به دنبال خرید ساک و بسته بندی چمدان هایی هستند که در طول سفر افزایش یافته است. جوانی که در جنگ با داعش به شهادت رسیده را برای تشییع می آورند. مردم شعار «لبیک یا عراق» سر می دهند. به چهره های جوانان نگاه می کنم و به یاد می آورم تیم فوتبال این کشور جنگزده چندی پیش تیم ملی ما را مغلوب کرد. همیشه فکر می کردم آیا ممکن است روزی دلم برای ترافیک، مترو پُر از مسافر و اتوبوس های تهران تنگ شود؟ در پایان سفر وقتی در غروب دلگیر مهران وارد ایران می شوم، دلم برای همه این سختی های تهران واقعا تنگ شده است. سیم کارتی عراقی کف اتوبوسی افتاده که مسافران را قرار است به تهران برساند.
- بهترین راه سفر به عراق ثبت نام از طریق سازمان حج و زیارت است. تورهای سازمان گردشگری معمولا خدمات ضعیفی ارائه می کنند. سفر شخصی به عراق هم ممکن است. پس از اخذ ویزا می توانید تا مهران بروید. اتومبیل خود را در پارکینگ های مهران قرار دهید. این کار شبی 4 تا 5 هزار تومان هزینه دارد. کرایه اتومبیل های ون عراقی از مهران تا کربلا حدود 17 هزار دینار ـ 45 تا 50 هزار تومان ـ است.
- در عراق پول ایرانی هم مورد پذیرش است اما بهتر است دلار را تبدیل به دینار کنید. خرج کردن پول ایرانی چندان به صرفه نیست. هر دینار عراقی سه برابر پول ایرانی است اما مغازه دارها در تبدیل پول ایرانی به عراقی معمولا هر دینار را چهار برابر پول ایرانی محاسبه می کنند که به این مسئله به ضرر ایرانی ها است. در شهرهای عراق استفاده از «کارت خوان» رواج ندارد.
- ورود دوربین عکاسی و موبایل به مساجد،امامزاده ها و مکان های زیارتی ممنوع است.
- قیمت اقلام مختلف در عراق شباهت زیادی به ایران دارد. مثلا هزینه سفر حج عمره در این کشور حدود 925 دلار است.
- عراقی ها دهین شیرینی معروفی به نام دهین دارند. این خوراکی شکلاتی و قهوه ای رنگ با نارگیل درست می شود و شباهت زیادی به دسر سوهان دارد. قیمت آن در شهرهای مختلف نیز متفاوت و بین 2500 تا 12 هزار دینار در نوسان است. اگر به نظافت و بهداشت اهمیت می دهید می توانید «دهین ابوعلی» را که به شکل بهداشتی تری تولید می شود امتحان کنید.
- عراق سوغاتی خاصی به جز خرما و شیرینی ندارد. قیمت طلا بخصوص در نجف بسیار گران است.لباس های موجود در عراق عمدتا چینی است. با 5 تا 10 هزار تومان می توان سوغاتی مانند روسری خرید. اگر به دنبال اجناس ارزان تر هستید، به بازار امام صادق در کربلا بروید.
- هتل های کربلا و نجف از شبی 30 هزار دینار برای یک نفر آغاز می شود. البته نباید توقع زیادی از هتل داشته باشید.
- در این کشور یک و نیم لیتر بنزین حدود 1000 دینار فروخته می شود.
در صورتی که به تنهایی به این کشور سفر می کنید، می توانید با این هزینه ها شکم خود را در مسافرت سیر کنید:
- پیتزای کوچک: 5 هزار دینار ـ پیتزای متوسط: 8 هزار دینار ـ پیتزای بزرگ: 10 هزار دینار
- ساندویچ کباب کوبیده: 1250 دینار ـ ساندویچ کباب ترکی: 1500 تا 2000 دینار
- کباب کوبیده تک نفره با گوجه با کیفیت بالا: 4 هزار دینار
- ساندویچ فلافل: 500 دینار ـ خوراکی محلی کپه: 500 دینار
- چای: 250 دینار ـ نوشابه معمولی: 500 دینار ـ نوشابه کوچک: 250 دینار
- بستنی قیفی میوه ای 4 اسکوپ: 1000 دینار ـ بستی دستگاهی : 3000 ـ یخ در بهشت: 1000 دینار
- نان: 125 دینار ( با دو عدد از این نان ها می توانید سیر شوید)
- قلیان: 1000 تا 2000 دینار
- نان شیرینی خشک: کیلویی 5 هزار دینار
در انتها گالری تصاویر اختصاصی از این سفر ارائه می شود: