وقتی یاد پدر نمیکنند این پسران ناخلف، من چه کار میتوانم انجام دهم؟ نه اینکه بخواهم از خودم تعریف کرده باشم اما وقتی کسانی که با ما شروع کردند الان برای خودشان مغازههای بزرگی زدند، وجود من را زیر سؤال میبرند و اصلاً یادشان رفته که کارشان را با داریوش کاردان استارت زدند، من به چه کسی مشاوره بدهم؟ عدهای که اصلاً در حال پاک کردن ماجرای اینکه خودشان از کجا پیدایشان شده، هستند و اصلاً نمیخواهند بگویند که خودشان توسط من به این عرصه وارد شدند.
سینماپلاس از مهران مدیری میخواهد حتما این گفتگو را بخواند!
طعنه داریوش کاردان به مهران مدیری: این پسران ناخلف یاد پدر نمیکنند
سینماپلاس: داریوش کاردارن بعد از مدتها دوری از تلویزیون از ابتدای رمضان امسال با مجموعه “شهر باران” روی آنتن رفته است. مجموعه ای که به مانند برنامه های قبلی او به شیوه تاک شو و با حضور مهمان اجرا میشود. به گزارش سینماپلاس این حضور دوباره و اظهارنظراتی که وی در همین مدت در برنامه اش بیان کرده باعث شده دنیا خمامی در “صبا” به سراغ وی رفته و درباره چند و چون روش اجرای “شهر باران” از وی بپرسد. یکی از جالبترین بخشهای گفتگوی کاردان جایی است که با طعنه ای به مهران مدیری و عطاران که با برنامه “نوروز77” وی به تلویزیون معرفی شدند از بی وفایی اینها سخن می گوید. سینماپلاس متن کامل گفتگوی کاردان را ارائه داده است.
پیشنهاد اجرای «شهر باران» چه زمانی به شما داده شد؟
تقریباً یک ماه قبل از ماه رمضان بود که این پیشنهاد به من داده شد.
چه دلایلی باعث شد که شما زمانی نزدیک به ۵ سال از تلویزیون دور باشید؟
دلایل زیادی دارد اولاً که فکر میکردم بعد از انتخابات ریاست جمهوری اخیر یک تغییرات حداقلی در فضای جامعه ایجاد شده و تا حدودی میشود، حرف زد. چون قبل از آن اینقدر فضا درهم و برهم بود که آدم نمیدانست حرفی که میزند چگونه تعبیر و تفسیر میشود. چون هر حرفی که از دهان آدم خارج شود یا گروهی مال خود میکنند یا گروهی توهین به دیگری میدانند و آن یکی هم آن حرف را برمیدارد و بر سر طرف مقابل میزند. یعنی فضا جوری بود که آدم ترجیح میداد اصلاً حرف نزند. به همین دلیل هم من ۵سال و نیم در تلویزیون حضور نداشتم. وقتی میبینی که حرف میزنی اما حرفت یا بد تعبیر میشود یا فایدهای ندارد یا اجازهای برای گفتن خیلی از حرفها را نداری، بهتر است بروی. اما بعد از انتخابات حدس زدم که فضا کمی بهتر شده در این چند وقت هم با اجراهای جسته گریخته حس کردم که فضا کمی بهتر شده است. دلیل دومش هم حضور حامد عقیلی، تهیهکننده این برنامه است. ایشان از دوستان قدیمی من هستند که سال گذشته هم از من خواستند اجرای برنامه را بر عهده داشته باشم و من نرفتم. او از جوانانی است که در سال ۷۲، من و مرحوم مهرداد خسروی از او تست گرفتیم و برای بازی در طنزی به نام «۳۹» انتخاب شد. حامد عقیلی، بیژن بنفشهخواه، مهران غفوریان و… حدود ۴۰ بازیگری بودند که ما آن موقع انتخاب کرده بودیم. از آن زمان ارتباط آقای عقیلی با من قطع نشد و در دو برنامه نوروز ۷۵ و نوروز ۷۶ با من همکاری کردند. هم دستیار بودند و هم بازی کردند. بقیه را هم به خدا سپردیم و گفتیم برویم ببینیم چه میشود.
این دوری شما از فضای تلویزیون فقط به خاطر فضای سیاسی حاکم بر تلویزیون و نوع مراودات و البته ممیزیهای اعمال شده بود یا اینکه تلویزیون هم با شما نمیساخت؟
نه اصلاً؛ در این ۵ساله هم تلویزیون و هم رادیو بارها از من هم برای اجرا و هم برای ساخت برنامه دعوت به همکاری کردند و هیچ مشکلی با من نداشتند. اما واقعاً من بیایم چه چیزی بگویم؟ راجع به چه چیزی طنز بسازم؟ با این فضای غبارآلود فرهنگی که هر چیزی تفسیر به رأی و به نفع خود میشود، من چه حرفی بزنم؟ میگفتم من اگر راجع به دفترچه بیمه هم بیایم حرف بزنم، فردا دولت به خودش میگیرد! که البته باید هم میگرفت (میخندد).
البته در همین برهه هم برخی بودند که سازش کردند و با مشکلات کنار آمدند و برنامه ساختند و اجرا کردند. شما این مماشات را در کاراکترتان ندیدید که برگردید؟
قطعاً میتوانستم کنار بیایم اما باید حرفهای خنثی و بیربط میزدم. باید برنامه آبکی درست میکردم و برای خنداندن مردم از چیزهای پیش پا افتاده و دم دستی استفاده میکردم. یا باید راجع به آفتابه حرف میزدم یا موضوعات سطحی دیگر که من نمیتوانستم. من هیچوقت خنثی نبودم، همیشه هر آیتمی میساختم، هر ترانه طنز و هر برنامهای یک حرف و کنایه جدی پشت آن بود. حتی جدیترین اجراهای من هم از این قاعده مستثنا نبود، مثل صندلی داغ و نقد اول. من برای وقت پرکنی و خنثی برنامه نمیسازم. برای همین در طول این سالها برنامه نساختم وگرنه آنها به من بارها پیشنهاد دادند که برگردم اما من دلم نمیخواست.
وقتی پیشنهاد اجرا در این برنامه را پذیرفتید با خودتان گفتید چه کارهایی در اجرای این برنامه برایتان اولویت داشته باشد؟
اولین و مهمترین شرط یا صحبتی که با تهیهکننده کردم این بود که ماه رمضان، ماه عزا نیست. من نمیتوانم بیایم آنجا سرم را بیاندازم پایین و ادای آدمهای غمگین را دربیاورم که توروخدا بیایید توبه کنید و… من از این چیزها بلد نیستم چون معتقدم ماه رمضان، میهمانی خداست و باید شاد بود. آدم وقتی میهمانی عادی هم میرود شیکترین لباسش را میپوشد و با لبخند وارد میشود. قطعاً برای میهمانی خدا باید خیلی شادتر از این حرفها رفت. من گفتم این جزو شرطهای حداقلی من است که اگر نباشد نمیتوانم کار کنم. آقای عقیلی و گروه هم پذیرفتند. با گریه و توسل به سوزاندن و چزاندن مردم حاضر نیستم مشتری جذب کنم. دومین شرطی هم که در نظر گرفتم این بود که اگر بیایم و فرصتی پیش بیاید متلکها را به مسئولان خواهم گفت. باری اینکه کشورمان کم مشکل ندارد.
یعنی خودسانسوری نمیکنید؟
به نظرم خط قرمز همه ما عقل ماست. اگر چیزی را عقل ما نهی یا امر کند قطعاً درست است و آدم حرفش را میزند، فوقش میگویند دیگر نگو یا معاملهمان نمیشود و دیگر کار نمیکنیم. اگر برنامه را دیده باشید ما از مرحوم کافی صحبت، نقل میکنیم تا کلیپ و وله و نماهنگ و… اما میان حرفهایمان با میهمان اگر طوری باشد که به قول بچههای امروز بشود کلکل کرد، متلکی میگوییم و متلکی هم میشنویم. اشکالی ندارد. چون در کل دوست دارم به بینندهام بگویم که شما اگر از چیزی ناراحتید ما هم میدانیم.
ببینید بالاخره برخی از برنامهسازها هم معتقد هستند ماه رمضان و دقیقههای نزدیک به افطار لحظههایی است که قلب و روح آدم برای تأثیرگرفتن باز است و اگر بتوانیم ده نفر آدم را هم تغییر بدهیم رسالت رسانه انجام شده است و مخاطبان زیادی هم این موضوع را میپسندند، نکتهای که خلاف نظر شماست.
تغییر دادن مردم کار ما نیست. الان سالهاست که مسئولان میخواهند تغییر ایجاد کنند. تغییر مردم کار راحتی نیست که یک مجری بتواند انجام بدهد. چون سوییچ یا کلید که ندارد که آدم خاموش و روشن کند. مسئلهمان باید «به تأمل وادار کردن مردم» باشد. ما که برنامه طنز و فکاهی اجرا نمیکنیم. برنامه شاد داریم نه کمدی. چون معتقدم که مردم باید با شادی روزهشان را باز کنند. احساس کنند یک دوست در خانهشان هست که با او میگویند و میخندند و روزهشان را باز میکنند. این همه اصرار به گریه و زاری را نمیفهمم. البته من این را رد نمیکنم که انسان ممکن است وقتی با خدای خود خلوت کند اشکی هم از گوشه چشمش سرازیر شود اما اصرار نداریم. ما تأکیدمان روی بنیان خانواده است و هر روز هم یک موضوع داریم، مثل صداقت، امانت، شهامت و… ما از مذهب دور نشدیم که بچسبیم به کمدی! ما میخواهیم در کنار مذهب شاد بایستیم. «انالله یرید بکم الیسر» اینکه آدم هرچه بیشتر زجر بکشد یعنی بیشتر مسلمان است اصلاً اعتقاد درستی نیست. این دلیل بر قوی بودن ایمانمان نیست چون اتفاقاً مؤمن باید شاد و بشاش باشد. اینها دستورات صریح پیغمبر(ص) و ائمه است. آدم اگر دعایی هم بخواهد بخواند و روزه بگیرد باید شاد باشد که توانسته یکی از کارهایی که خدا خواسته، انجام دهد. اصلاً نمیفهمم این غصهاش کجاست؟! گرایش ما این نیست که بیایید گریه کنیم تا رستگار شویم ما شعارمان این است بیایید پاک باشیم تا رستگار شویم، دل مؤمنین و همه را شاد کنیم تا رستگار شویم. این برنامه فقط برای مردم روزهدار پخش نمیشود برای مردم روزهخوار هم پخش میشود، چون همه که نمیتوانند روزه بگیرند.
تا اینجا که از پخش برنامه میگذرد چند حاشیه پررنگ را «شهر باران» پشت سر گذاشته و شما هم از آن متلکها که در ابتدای گفتگویمان گفتید، حسابی استفاده کردید. مسئولان از این بابت شما را تحت فشار قرار ندادند؟
نه فعلاً. نگه میدارند آخر برنامه و برگهای میدهند که تو این را آن شب گفتی و این را نگفتی. اما از آنجایی که مدیران سازمان اکثراً دوستان قدیمی من هستند و بعضیهایشان سنشان از من کمتر است میدانند که من خنثی و آرام نمیتوانم برنامه اجرا کنم. این را هم میدانند که جنجال راه نمیاندازم، از شلوغی بیش از حد هم خوشم نمیآید. اما ملاحظه کردید که وقتی نماینده مجلس به برنامهمان میآید نمیتوانم ساکت بنشینم باید یکسری چیزها را مطرح کنم. یا یک جانباز که میآید درباره مشکلات جانبازان باید حرف بزنم. حالا اینکه یک مدیری با طرح مشکلات جانبازان در تلویزیون مشکل دارد، فکر کنم خودش مشکل دارد نه من!
یکی از جملات شما که خیلی خبرساز شد مربوط به اظهار نظرتان درباره محمدرضا شجریان و ربنا بود. بعد از آن با توبیخ یا تذکری مواجه نشدید؟ این اظهار نظر شما در فضای مجازی سر و صدای بسیاری ایجاد کرد.
این سوءتفاهم از خارج از تلویزیون شروع شد. چون من اصلاً درباره ربنای آقای شجریان حرف نزدم. ربطی به ایشان نداشت. من در کل درباره ربنا حرف زدم. چه بعد از انقلاب چه قبل از انقلاب. اگر اشتباه نکنم «ربنا» یکسری از آیات سوره قرآن است که دعای خوبی است. این را قبل از انقلاب خواندند مردم خوششان آمد و در رادیو و تلویزیون بعد از انقلاب هم چون رسم بود با ربنا سراغ اذان میرفت. آقای شجریان این ربنا را ساخت. اتفاقاً همان زمان در همان استودیویی که آقای شجریان مشغول ضبط ربنا بودند من هم حضور داشتم. خیلی کوچک بودم و یادم میآید دانشجو بودم. بعد هم اگر در آن برنامه «شهر باران» گفتم که اشکال گفتاری دارد منظورم به ربنایی بود که آقای فکار برای ما خواندند. آقای فکار از بچههای بااستعداد اصفهان هستند که برای کار اولیهشان چندتا اشکال گرفتم و قرار شد آنها برطرف شود. آقای فکار زیر نظر چندتا از اساتید برجسته تجوید و قرائت این کار را انجام دادند و یک شب تا صبح ما در پارک ویدئو آن را ضبط کردیم، کلی وقت گذاشتیم و هزینه کردیم. باران مصنوعی ساختیم. بعد از 3، 4 برنامه به ما گفتند دیگر پخشش نکنید اشکال قرائت دارد. این را هم بدانید که آقای فکار جزو شاگردان آقای شجریان است و یکی دو گام هم این ربنا را پایینتر خوانده تا احترام استاد را نگه دارد. این پخش و بعد ضبط شد در حالی که برعکس باید باشد. هروقت میگوییم ربنا که نباید یاد آقای شجریان افتاد. من نمیدانم چرا در رسانهها اینطور پخش شد. ربنا مساوی با آقای شجریان نیست. ایشان بسیار محترم هستند اما ربنا که ارتباط ارگانیک با ایشان ندارد! قبل از انقلاب آقای ذبیحی خواندند، بعد از انقلاب ایشان خواندند و ممکن است بنده هم بخوانم (میخندد).
پس شما بیجهت به واسطه آن بازتاب رسانهای پیش خیلیها قهرمان شدید، چون اصلاً منظورتان ربنای استاد شجریان نبود؟
نه، البته من اصلاً حاضر نیستم اینطوری قهرمان شوم! به اضافه اینکه اگر دفاع از ربنایی که کسی خوانده، قهرمانی میآورد این قهرمانی خوب نیست. خیلی از حرفها در گلوها مانده و دنبال جایی میگردند که حرفهایشان را بشنوند. اما در کل لطفاً این را bold بنویسید من به هیچ عنوان منظورم محمدرضا شجریان نبود بلکه درباره آقای فکار که ربنای «شهر باران» را خواندند، حرف زدم.
من در یکی از مصاحبههای آقای عقیلی، تهیهکننده «شهر باران» خواندم که این برنامه بدون مشارکت و اسپانسر تولید میشود. این کار، خیلی سخت نیست؟! آن هم در شرایطی که سازمان چیزی شبیه به ورشکستگی را تجربه میکند؟
ما کاری نمیکنیم که نیاز به هزینههای زیاد باشد، میهمانهایمان که یا به من لطف دارند یا تهیهکننده و بیمنت به برنامه تشریف میآورند. ما که بنز نمیدهیم به میهمانان که بودجه آنچنانی بخواهد. خرج ما یک افطار مختصر شامل نان و پنیر است و حقوق عوامل و… هزینه دیگری نداریم.
شما خودتان که بعد از ۵سال به تلویزیون آمدید، دستمزد خوبی دریافت کردید یا خیر؟
بنده اگر دنبال دستمزد و درآمد بودم که اصلاً به تلویزیون نمیرفتم. در همین ۵سال میتوانستم بالای میلیارد پول دربیاورم.
شما میتوانید به واسطه سابقه طولانیمدتتان در حوزه اجرا برای این سؤال کارشناس باشید که چه نوع اجرایی در ماه مبارک رمضان نزدیک به ایدهآل و استاندارد است، مجری باید چه کاری انجام دهد و چه کاری انجام ندهد؟
بهترین نوع اجرا هنوز به بازار نیامده! من فکر میکنم چه افطار، چه سحر و چه جشن و چه عزا دیده شدن صداقت در چشم و گفتار مجری برنامه است. فرمتش را نمیتوانم تعیین کنم. اما فکر میکنم مؤمننمایی نکردن، فیلم بازی نکردن و دلسوزنمایی نکردن بهترین نوع اجراست. از طرفی بهتر است نزدیک به افطار کمی روحانیتر باشد و حواس آدمها را پرت نکند و بگذارد مردم دعایشان را بکنند. در کل متأسفانه یکی از بلاهای ما این است که وقتی میخواهیم بازی کنیم، اجرا میکنیم و هیچ حسی در آن نیست، وقتی هم میخواهیم اجرا کنیم بازیگر میشویم و شوآف میکنیم و ادای مجری را در میآوریم. نباید این کارها را بکنیم.
همزمانی پخش «شهر باران» و «ماه عسل» این سؤال را به وجود میآورد که شما در ابتدا نترسیدید اجرای این برنامه را بر عهده بگیرید؟ چون «ماه عسل» تبدیل به برند شده و قشر وسیعی مخاطب ثابت دارد.
نه برای چی بترسم؟ مهم نیست که چند نفر ما را نگاه میکنند مهم این است که ما هم بینندههای خودمان را داریم. بالاخره مردم هم حق دارند و دوست دارند خودشان برنامه مورد علاقهشان را انتخاب کنند. اگر «ماه عسل» را دوست دارند خب دوست دارند، مشکلی در این موضوع نیست. از کسی که شنیدم میگفت کاردان اجرا در این برنامه را قبول نکرد چون گفته من اجرا در برنامهای از پیشباخته را قبول نمیکنم! (میخندد) نه بابا این حرفها چیه؟ ما هم یک گوشهای نشستیم نان و ماستمان را میخوریم، دنبال این هم نیستم که مشتریهای «ماه عسل» را برای خودمان کنیم.
از آنجایی که داریوش کاردان به عنوان یک طناز تیپساز سالها برای مردم شناخته شده است چرا در طول این سالها که از فضای برنامهسازی و اجرا دور بودید به پروژههای طنز مشاوره ندادید؟
وقتی یاد پدر نمیکنند این پسران ناخلف، من چه کار میتوانم انجام دهم؟ نه اینکه بخواهم از خودم تعریف کرده باشم اما وقتی کسانی که با ما شروع کردند الان برای خودشان مغازههای بزرگی زدند، وجود من را زیر سؤال میبرند و اصلاً یادشان رفته که کارشان را با داریوش کاردان استارت زدند، من به چه کسی مشاوره بدهم؟ عدهای که اصلاً در حال پاک کردن ماجرای اینکه خودشان از کجا پیدایشان شده، هستند و اصلاً نمیخواهند بگویند که خودشان توسط من به این عرصه وارد شدند. بنابراین این خبرها نیست. نه کسی از من مشاوره خواسته نه اگر میخواسته مشاوره میدادم. چون اگر میخواستم مشاوره بدهم که کار میکردم. وقتی کار نمیکنم یعنی آن فضا را بستم و گذاشتم کنار. من رفتم به عالم بازیگری و این فضا برایم بسته شده است.
گویا خیلی از این فضا خسته شدهاید؟
من در این ۵سال سعی کردم هر چیزی که مسئولیت دارد را نپذیرم. سراغ کاری رفتم که مسئول آن کسی دیگری باشد. کسی کارگردانی کند و به من بگوید بازی کن و من فقط بتوانم بازی خوبی ارائه بدهم. در شبکه نمایش هم با کارهایی از فریدون جیرانی، تینا پاکروان و جمشید محمودی و… به عنوان بازیگر حضور داشتم اما کارگردان نه. چون دیگر کشش گفت و شنود را ندارم که بگویند اینجا را حذف کن و آنجا را اضافه کن، نمیتوانم تحمل کنم و کشش ندارم چه به حق و چه ناحق. این ضربه وقتی به گیجگاه من خورد که سکانس ۱۸دقیقهای شد ۴۹ ثانیه. من دیگر نمیخواهم عصبی بشوم چون اعصاب آرامی برای این چیزها ندارم که بخواهم بیایم و برنامهای بسازم و حتی یک دقیقهاش را هم ناگهان بگویند، حذف شود. فکر کنم در آن صورت، درجا جان به جان آفرین تسلیم کنم (میخندد)، بنابراین از این فضا دور باشم و بدون مسئولیت کار کنم برایم بهتر است.
در سریال «معمای شاه» نقش امیرعباس هویدا را بر عهده دارید، چطور به این کاراکتر نزدیک شدید؟
من از کودکی، ایشان را در تلویزیون میدیدم، زمانی که دانشجو بودم هم به دانشگاهمان آمده بودند و با نوع رفتار و سکناتشان آشنایی کامل داشتم. اما نیازمند راهنماییهای کارگردان هم بودم و آقای ورزی خیلی کمک کردند تا بتوانم به این شخصیت نزدیک شوم.
در این سالها کفه ترازو به سمت نقشهای تاریخی که شما ایفا کردید سنگینی میکند، تعلق خاطری به نقشهای تاریخی دارید؟
من تعلق خاطر خاصی به نقشهای تاریخی ندارم و به اندازه نقشهای امروزی آنها را دوست دارم. من خیلی پیشنهاد بازی در فیلمهای روز داشتم، اما خیلی از آنها را قبول نکردم.
چرا؟
بعضی از سناریوها هست که احساس میکنم به آدم در آنها توهین میشود بنابراین بازی نمیکنم. من پیشنهاد بازی در «اخراجیها» را داشتم اما نرفتم.
قسمت دوم؛ پیشنهاد شد که نرفتم و برای «اخراجیها۳» آقای دهنمکی گفتند بیا با هم بنویسیم که من گفتم خداحافظ شما! با هم اصلاً دعوایی نداریم اما خب نمیتوانیم با هم کار کنیم.
پایان مطلب/