سینما مثبت: در سومین روز از برگزاری جشنواره فیلم فجر فیلم های روز صفر، ابر بارانش گرفته و آبادان یازده شصت به نمایش درآمد.
روز صفر ساخته سعید ملکان سوژه ای امنیتی، جاسوسی و اکشن دارد و در مورد یکی از مهم ترین عملیاتهای جذاب است اما حیف که اینگونه ساخته شد.ماجرای دستگیری ریگی در شکل حماسی و قهرمانانه اما غیر ایرانی روایت می شود. جریانی که حماسه مهم ملی بود اما در این فیلم در بدترین نوع هالیوودی شکل و شبه ساختاری آنها اجرا شده است. این نکته اشکال اصلی فیلمنامه است که قصه واقعی را به این شکل بد دراماتیزه کرده است. حتی اگر مو به مو طبق واقعیت هم که باشد، نباید اینگونه ساخته می شد زیرا ماجرای ریگی به قدری مهم بود که در این وضعیت سینمای بی چیز، می شد فیلم بزرگ و کم اشکال تری ( از نظر محتوا ) در مورد آن ساخت.
قهرمان قصه امیر جدیدی شبیه آرنولد در کل فیلم ظاهر می شود. هر کاری که دلش می خواهد می کند و و جالب اینکه همه جا هست! همه جا هم جا هم پیروز هم می شود..فیلم شروع خوبی دارد، افراد از زن و بچه و پیر و جوان گرفته در بیابان و بیقوله های در حال ساخت بمب های کوچک و درشت برای انفجارهای تروریستی و انتحاری هستند و پیشوایشان ریگی هم در حال موعظه و وعده بهشت. شروع از نظر اجرایی و فیلمنامه و صحنه پردازی ها خوب بوده و نوید فیلمی خوب و پُراکت و مهمتر از آن پر مفهومی را می دهد و اینکه قرار است موضوع ریگی را همانطور که همه کم و بیش می دانیم به شکل کامل، درست و حماسی تماشا کنیم که به یکباره سر و کله قهرمان فیلم در برلین پیدا می شود.
فیلم در دو ژانر حماسی و جاسوسی پیش می رود که بخش جاسوسی آن به شدت ساده انگارانه است و هیچ خلاقیتی ندارد. تعلیق و جذابیت هم ندارد در صورتیکه در این ژانر از آثار دقت و فضا سازی در جهت غافلگیری بیننده و معما گونه بودن آن به قدری مهم و جذاب است که در این فیلم باری به هر جهت و ساده و غیر مهندسی در ساختار تعلیقی ایجاد شده و اصلا برلین آن از هر لحاظ اشکال فیلم است و صرفا رفته اند و عجولانه در اجرا و مبتدیانه در فیلمنامه، یک اروپایی هم به این فیلم ایرانی چسبانده اند. در این فیلم شخصیت ریگی کوچک است و منفی بودنش (به جز تصاویر آرشیوی ) و پیگیری جاسوس گونه این فرد در فیلم منطقی نیست. می شد با یک پس گردنی هم این شخصیت را گرفت و انداختش داخل صندوق عقب ماشین و غائله را جمع کرد. این ریگی هم از نظر بازی و هم از نظر اجرا و هم فیلمنامه نیاز به برلین و دبی و هواپیمای جنگنده ندارد. از طرفی قهرمان در افغانستان و پاکستان برای دستگیری ریگی عملیت های مختلفی می کند. یعنی هدف فیلم قهرمان سازی است در صورتیکه برای به دام انداختن تروریستی در این ابعاد چهار نفر کماندو وار و شبیه ترمیناتور وارد عمل می شوند. این یعنی می توان ورژن چهارم فیلم ربوده شده (تیکن) را مقابل چشم دید و در مورد این فیلم غلط است. اشکال بزرگ فیلمنامه است اما کارگردانی و صحنه پردازی خوب است اما از نظر محتوایی برای نشان دادن حجم تلاشها در راستای گیر انداختن ریگی فیلم هم بد است. با اینکه ریگی این فیلم به شدت ضعیف است.اصلا شخصیت، منفی نیست و دُز خشونت وی که با کشتن دو نفر نمایش داده می شود پایین است. از طرفی بازیگرش بد بازی می کند اما اتمسفر اطراف ریگی بهتر است. در عوض اطرافیان مامور بسیار بد!!! پسرک اغفال شده ای از باند ریگی در فیلم وجود دارد که قصد انجام عملیات انتحاری دارد. او هم خوب است و سکانس مواجهه مامور با وی از نقاط طلایی فیلم است.
جمعا فیلم اگر فیلم درباره ریگی نبود خوب بود. بدترین لحظه زمانی است که شخصیت ترمیناتور فیلم در پایان قصه وارد فاز وسترن هم می شود!
فیلم ابر بارانش گرفته ساخته مجید برزگر حکایت دو فیلم با یک بلیط است، با این تفاوت که تماشاگر سود نمی کند بلکه باید دو فیلم بد و پُر از وراجی را تحمل کند!!!
پرستار بیمارستانی که جهانبینی خاصی دارد و از جایی به بعد به شمال کشور می رود تا پرستار شخصی یک مورد مرگ مغزی باشد، شخصیت اصلی فیلم است و به محض ورود به شمال همه چیز عوض می شود، از ایدئولژی اش گرفته تا چهره اش و قصه و افراد و…
اکثر پلان های فیلم یک فول شات است اما با کادر اسکوپ که فضای عرضی بیشتری بدهد و دوربین طی چند دقیقه یک مسافت یک الی دو متری را تراک این یا بعضا تراک بک می کند و جالب اینکه هر جا که می خواهد جای دوربین را عوض کند، جامپ کات شده و دو پلان به هم نمی چسبد.
بازی ها همه بد ، به جز نوجوان فیلم آریا که آن هم مشخصا کار کارگردان نیست بلکه شیرینی و ویژگی این فرد است که در اولین پلان جدی اش یک سکانس پلان بلند را به خوبی بازی کرده، من نمی دانم چند بار آن سکانس تکرار شده، در هر صورت آن یک پلان همه جزئیاتش خوب است. بازیگر دختر و نقش اصلی سعی می کند لیلا حاتمی باشد. فیلمبرداری و رنگ و نور عالی است. فیلمنامه پر از دیالوگ های تلگرامی و گیفت های سوشیال مدیا و کلمات قصار اینستاگرام است که روزانه مدام در موبایل و در دیوار شهر به شکل مینیمال موجود است. البته در بین این کلمات قصار گاهی گفتگوی معمولی رخ می دهد.موضوع هم که در بین فلسفه و توهم و ماریجوانا و کما و سورئال و شمال و تروالینگ های کُند یک شکل دور خود می چرخد. بازیگران آنقدر حرف می زنند که گوش های بیننده ورم می کند.
در طول پخش فیلم، بخش زیادی از تماشاگران فیلم خواب بودند، بخش دیگر تماشاگران فیلم هم مجالی یافتند تا پیام ها و تکست و عکس و فضای مجازیشان را کنترل کنند و افرادی مثل من هم به دنبال این بودند تا ببینند که چه می شود! که در پایان نهنگ بنفش دیدیم. کارگردان تلاش کرد ما را بوخوری کند، اما نتوانست حتی چِت بودن بازیگری که ماری جوانا مصرف می کند را هم نشان دهد. یعنی طرف نه یکی دو پُک ، بلکه چندین پک زد ولی نشد و نگرفت! شاید هم جنسش خوب نبود. یکی دو نفر از کل تماشاگران هم به شکل اغراق آمیزی از فیلم تعریف و تمجید می کردند که با توجه به حجم عظیم معترضان به فیلم، مشکوک بودند.