سینما مثبت: نگاهی به کارنامه فیلمسازی نرگس آبیار نشان میدهد این فیلمساز که تاکنون پنج فیلم بلند را در کارنامه کاریاش ثبت کرده، به شکل ناخودآگاه یکی درمیان فیلمهای خوب و تکلیف روشن میسازد!
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی اینترنتی خبری ــ تحلیلی سینما مثبت، آبیار پس از فیلم تحسین شده شیار ۱۴۳ به سراغ ساخت فیلم نفس رفت. فیلمی که با وجود پروداکشن بزرگ آن نسبت به فیلم ساده شیار ۱۴۳ نتوانست موفقیتی برای این فیلمساز به همراه بیاورد. فیلم ملغمهای از موضوعهای مختلف از جنگ و انقلاب گرفته تا کودک آزاری بود. پس از آن آبیار در فیلم شبی که ماه کامل شد دوباره به سرخط اول فیلمسازی بازگشت و فیلمی قابل قبول ساخت که تحسینهای فراوانی به دنبال داشت و در میان آثار سفارشی تولید شده با حمایت وزارت اطلاعات، به اثر قابل قبولی تبدیل شد که علاوه بر تامین نظر سفارش دهندگان، در میان مخاطبان عام سینما نیز مورد قبول واقع شد.
حالا آبیار در فیلم ابلق به نقطه سابق بازگشته است. فیلمی که ظاهرا ساخته شده تا با ترکیبی از انواع و اقسام موضوعها به فیلمی زیاده گو و دور از ظرافتهای اثری سینمایی تبدیل شود.
داستان فیلم ابلق درباره تجاوز و سؤ استفاده از زنان است و این موضوعی است که علاوه بر فیلمسازان زن، در میان فیلمسازان مرد نیز طرفدار جدی دارد با این تفاوت که موضوع تجاوز در آن حدی که در فیلم ابلق مطرح میشود دیگر مساله تازه و جذابی در سینمای ایران نیست و مخاطب در آثار مختلفی حد بالاتری از آنچه در ابلق مطرح میشود را دیده و شوکه شده است و حالا اینکه مردی به زنی نظر دارد و البته در اجرای نقشه شومش ناکام میماند و بعد هم همه چیز در صلح و صفا خاتمه مییابد، از حیث مضمون و سوژه فیلم آبیار را به اثری عقب مانده از قافله سینمای ایران تبدیل میکند و حتی به نمونهای مانند سگ کشی هم نزدیک نمیشود.
آبیار در فیلم خود ناکجا آبادی را تصویر کرده که در آن هر کس به نمایندگی از بخشی از جغرافیای ایران به لهجهای خاص صحبت میکند. از لهجه قمی و شیرازی گرفته تا مشهدی و زبان ترکی. این جماعت حالا در یک محیط زورآباد گونه که در پس زمینهاش آپارتمانهای مجلل و شیک و شهربازی زیبا وجود دارد زندگی میکند تا لابد تاکید نمادین فیلمساز بر فقر و فلاکت این ناکجاآبادیها را برجسته سازی کند و البته نمایش رنگ شادی شهربازی روی صورت ساکنان این زور آباد نیز تمهید دیگری برای تاکید بر فقر و فلاکت این آدمها است. آدمهایی که همه بدبختیها را با هم دارند و تجاوز هم ظاهرا فقط در میان آنها رخ میدهد.
جغرافیایی که فیلمساز آنقدر مبهوت و مجذوب آن شده که راه به راه با حرکات دوربین در چهار جهت اصلی بر آن تاکید میکند تا فضای در اختیار فیلمش را به رخ مخاطب بکشاند حال آنکه چنین تاکیدی بیشتر مناسب یک فیلم مستند با موضوع زندگی حاشیه شهرهای بزرگ است تا فیلمی سینمایی و داستانی. همین اتفاق در نمایش مفرط کفتربازی هم رخ داده و بی جهت شاهد صحنههای طولانی و بدون استفاده در فیلم هستیم تا فیلمساز میان کفتربازی و تجاوز قرینه سازی کند حال آنکه این شکل از فیلمسازی بیشتر مناسبفیلمسازان مبتدی است که میخواهند موضوعی که به نظر خودشان جذاب است را به دیگران حقنه کنند.البته که یکی از روشهای فیلمسازانی که در بیان روان و ساده داستان دچار لکنت میشوند پناه بردن به مستندسازی است.نکته قابل تامل اینکه در این مستندسازی گاهی ارزشهای فنی هم از دست میرود و مثلا در صحنه دعوای میان فیروزه و نامادریاش صدابرداری به گونهای است که صدای دیالوگها شنیده نمیشود.
آبیار و رجوع به فمنیسم
آبیار در ساخت فیلم ابلق ریسک خاصی مرتکب نشده است. به سراغ همان بازیگران فیلم قبلیاش رفته و آنها را با تغییر چهره فراوان به مقابل دوربین فرستاده حال آنکه درباره بازیگری مثل الناز شاکر دوست گریم این بازیگر شبیه به گریم او در فیلمهای خفگی و سراسر شب است و از این حیث ضعفی برای فیلم محسوب میشود.
ابلق تاکیدی دوباره بر این مساله است که فیلمسازان زن سرانجام به اصل و ماهیت خود رجوع میکنند و برای فیلمساز زن مامن و پناهی بهتر از فمینیسم نیست و حتی اگر در برههای از زندگی به سراغ موضوعهای ارزشی و امنیتی هم بروند، دست آخر غریزه آنها را به سمت موضوعهایی اینچنینی میکشاند و مصداق چنین موضوعی صحنهای از فیلم است که در آن زن خطاب به دختر همسایه میگوید: بکن روسری رو مرد که نداریم!