سینمامثبت: سریال همگناه ساخته مصطفی کیایی با وجود سرمایه گذاری سنگین و حضور بازیگران مطرح سینما و تلویزیون ناکام در ایجاد تعلیقهای ژانریک استاندارد برای جذب مخاطب بوده است.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی اینترنتی خبری ـ تحلیلی سینما مثبت، هر سال صدها سریال و فیلم سینمایی موفق پلیسی-ماجرایی در جهان ساخته میشود اما اغلب کارگردان های ایرانی از ساخت چنین پروژه هایی با یک کیفیت قابل قبول، ناتوان هستند. دو سریال “کارآگاه علوی” و “سرنخ” از معدود آثاری هستند که توانستند از میان انبوه تولیدات این ژانر مخاطبی دست و پا کنند. سازندگان این آثار فهمیده بودند با نگاه غربی نمیتوان داستان جنایی برای مخاطب شرقی روایت کرد و برای همین اولی با تکیه بر جذابیتهای تاریخی و دیگری با ایجاد فضای طنز متکی بر بازی ملیح جهانبخش سلطانی به همراه بی بیِ خدابیامرز کوشیدند مختصات بومیسازی ژانر جنایی را ایجاد کنند.
مشکل عدم شناخت محیط در سریال هم گناه
عنصر اساسی در ضعف فیلمنامههای این ژانر و ازجمله “همگناه” عدم شناخت محیط است؛ مولفین، محیط پلیس در ایران و روشهای آنها در عملیات را نمیشناسند همان طور که محیط جرم خیز ایران را درک نکردهاند و صرفا برمبنای شنیدهها به توصیف زندگی تبهکاران میپردازند.
اینکه پلیس “همگناه” شبیه پلیسهای واقعی نیست واقعا مایه حیرت است! یعنی کارگردان پایش به کلانتری و آگاهی باز نشده است؟ وقتی آدم درباره یک محیط ،کنشهای مربوط و اتمسفر آن چیزی را درک نکند سکانسی میسازد که مامور آگاهی با رییس اداره غلات هیچ فرقی نمیکند!
آدمهایی که هر روز صبح تا شب با انواع خلافکاران مواجه میشوند بعد از مدتی خلافکار و بیگناه را از چند فرسنگی تشخیص میدهند و حتی نوع خلاف آنها را هم تمییز میدهند. حالا مصطفی کیایی که اتفاقا استعدادهایش را در “خط ویژه” و “چهارراه استانبول” نشان داده بود باید از این بگوید که این دنیای خیالی پلیسها را از کجا آورده؟؟ جغرافیای اداره پلیس شما کجاست؟؟ این پلیسهای قلابی به کدام ملیت تعلق دارند که هیچ ربطی به واقعیت ندارند؟؟
حاشیه نشین ها و حاشیهنشینی به عنوان مکان وقوع جرم در این سالها بهتر دیده و ساخته شده است؛ مغزهای کوچک زنگ زده، ابد و یک روز و متری شش و نیم تلاشهای موفقی بودند که با ساخت شنای پروانه ادامه یافتند و لیان شامپوهای ایرانی به معنای استعاری محیط خلاف را در سینما به تصویر کشیدند. هرچند این فیلمها بهجز مغزها… نتوانسته و یا نخواسته اند که به دنبال چرایی بوجود آمدن لیان شامپوها بپردازند و یقه مسببان آن را بگیرند و برای همین نگاه آنها، نگاهی توریستی و بیریشه است. کارگردانان این گونه آثار بهجبر یا اختیار برای مخاطب طبقه متوسط به بالا کاسه توالت نشان میدهد و کثافت میپاشند روی صورت تماشاگر و تماشاگر هم میگوید خدا را شکر ما در چنین محلاتی زندگی نمیکنیم!
با این حال مصطفی کیایی حداقل از روی دست امثال هومن سیدی و سعید روستایی هم کپی نکرده و عاجز از تصویرسازی از محیط خلاف و خلافکاران چسبیده به شنیدههایی درباره اینکه در گاراژ اسقاطیها خلاف میکنند.
کارگردان در تجربیات پیشین خود یعنی خط ویژه و بارکد” تلاش کرد جرم سفید را نشان دهد اما هم گناه به مراتب از آنها عقب تر است.
گرچه در آن دو فیلم هم نتوانسته رابطه جرم سفید و سیاه را به تصویر بکشد و پیوندهای آنها را افشا کند؛ مسالهای که در تمام نمونه های هالیودی وجود دارد و معمولا سناتوری ،مامور عالی رتبه، حتی نفوذیهایی در کل یک سازمان پلیسی یا امنیتی پشت خلافکاران و تبهکاران هستند ولی در اینجا تاکنون که هیچ واقعگرایی از خلافکاران، عقبه آنها و پلیسهای خط اول مبارزه با خلافکاران ارائه نشده و همین است که موجب شده همگناه نتواند خاطرات خوش مخاطبان از شبکه خانگی را تداعی کند.
نویسنده: امیر استادی