سینمامثبت: نمایش فیلم درخت گردو آخرین ساخته محمد حسین مهدویان کارگردان جوان و باهوش سینمای ایران تاکنون واکنش های مختلفی را در جشنواره فیلم فجر به دنبال داشته است.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی اینترنتی خبری ـ تحلیلی سینما مثبت، فیلم به موضوع مهم بمباران شیمیایی سردشت در زمان جنگ ایران و عراق می پردازد و قصه خود را در قالب یک داستان تراژیک روایت می کند. فیلم مرثیه صحیح سینمایی است و سینمای مرثیه گاهی به همین زیبایی شکل می گیرد که این شیوه فیلم سازی سبکی خاص و نادر در سینمای جهان است.به جهت نشان دادن این فاجعه انسانی غم بار، فیلمساز از تعدد لوکیشن و افراد و خرده داستانک ها و بازیگران متعدد در کنار یک قصه معمولی، با فضا سازی گسترده بعد از حمله شیمیایی وضعیت غمبار مردم منطقه و زن و کودک و افراد را نمایش می دهد و دور شدن شخصیت اصلی از زادگاهش را به نمایش می گذارد که حاصل آن سکانس های درجه یک و سینمایی با صحنه پردازی های وسیع و کارگردانی به شیوه صحیح است که در کنار گریم خوب و ارائه تصاویر یکدست، از استفاده درست از پول و امکانات خبر می دهد. داستان دراماتیک فیلم قصه خانواده ای پنج نفره کُردی است که قادر پدر خانواده است. او دو دختر زیر هفت سال و یک پسر حدودا هشت ساله دارد و زنی آبستن که در روستایی از توابع سردشت در حال زندگی هستند. معلمی هم در روستا است و شوهر معلم هم دکتری در سردشت است که به یکباره حمله هوایی صورت گرفته و یکی از بمبهای شیمیایی در روستا می افتد و همه اهالی شیمیایی می شوند. این سکانس به قدری تکنیکال اجرا شده که دلهره و وضعیت شروع دلخراش را از همان ابتدا برای بیننده ترسیم می کند. کسی نمی داند چه شده و با افتادن بمب در جایی از نگاه خود اهالی شهر و عمل کردن بمب و ابتدا افتادن و دست و پا زدن و بال بال زدن پرندگان و حیوانات و سپس افکت آن روی مردم و سوزش و داغ و تاول،پلان های باور پذیر و استثنایی خلق شده که در ادامه انتقال آنها به شهر سردشت و اوضاع جهنمی وضعیت خود سردشت فضای قصه را ملتهب می کند.
محمد حسین مهدویان توانا!
مهمترین رکن اولیه این گونه فیلم ها کارگردانی و تصویرگری ای است که در این فیلم بسیار خوب رخ داده است. گستردگی به دلیل تعدد لوکیشنها و زمان و سکانس بندی ها موشکافانه در ریتم یکدست اجرا شده است.
اولین پلان و شروع فیلم در سال ٩۵ است که کولبرانی در برف و سرما در حال حمل بارهای خود هستند و داخل خانه ای، پیرمردی مرده و عده ای در حال عزاداری و خواندن قرآن هستند و نریشنی از شرح حال مردی به نام قادر از زبان زنی شروع می شود و فیلم به زمان بمباران در سال ۶۶ در همین روستا می رود و شرح حال زندگی عادی این خانواده از زبان نریتور روایت می شود.
در جایی از فیلم قادر، فرزندش را به تنهایی زیر درخت گردویی که بارها دیده ایم دفن می کند. هیچ کس نیست و سکانسی عمیق و تاثیر گذار از درد یک کُرد و دفن فرزندش به تنهایی در شکل اجرایی بی نظیری رخ می دهد و در نمایی به نماز بالای سر قبر می ایستد و درخت گردو پشت سر قادر ، در نمای لانگ شات، گویی که درخت جماعتی است و به شکل کاراکتر درخت هم نماز می گذارد، اوج شکوه سینما و نماد بازی این است و چه تصویر گری زیبایی رخ داده و از این دست پلانها فیلم کم ندارد. قادر به شهر می رود و جویای حال زنش و دکتر در تلاش برای نجات زن و جنین است و قادر آواره به ارومیه و تبریز و تهران می میرود به دنبال دو دختر کودک دیگر شیمیایی شده اش اما… آن دو نیز مرده اند ( سکانس سردخانه وتائید جنازه ها از طرف قادر باز از آن مرثیه ها است معلم که خود حال وخیمی دارد هنوز متوجه نشده دو دخترک مرده اند چون با هم بستری بودند و بازی مینا ساداتی در کل و در اینجا بی نظیراست. قادر می خواهد دو کودکش را به زادگاه خود برده و همانجا دفن کند که امکانات برای تردد نیست و با التماسی دردناک راننده آمبولانس را راضی می کند تا آنها را ۵ ساعت تا سردشت ببرد اما تا جایی بیشتر امکانش نیست چرا که منطقه آلوده است و نمی شود. قادر دو جنازه ی کفن پیچ شده ی کودکانش را به کول کشیده و براه می افتد.گویا یک کُرد حتی جنازه ی عزیزانش را هم باید به کول بکشد. چقدر زبان سینما بزرگ و با شکوه است که این گونه غوغا می کند و چقدر تا اینجا فیلم خوب است این فیلم محمد حسین مهدویان توانا!
در زیر درخت گردو دو کودک دیگر نیز به خاک سپرده می شوند و قادر تنهاتر سراغ زنش می رود اما زنش نیز مرده است ولی دکتر اطلاع می دهدکودک به دنیا آمده ولی نوزاد به همراه نوزادان دیگر به شهری دیگر منتقل شده و در سکانسی زیبا در سالنی بزرگ در بین نوزادان قادر در جستجوی نوزاد خود است اما کدامشان فرزند اوست؟! نوزاد پیدا نمی شود و هجده سال می گذرد و قادر به عنوان شاهد وقایع سردشت در دادگاه لاهه در هلند حاضر است و برای آنها شرح می دهد. زمان فیلم به حال برگشته و می فهمیم که پیر مرده اول فیلم همان قادر است که زیر همان درخت گردو دفن می شود ولی هنوز دخترش پیدا نشده و نیست …
ضعف و قوت های فیلم
دکتر فیلم که مهران مدیری نقش آن را ایفاء می کند بزرگترین اشکال فیلم است.او حتی با گریمهای متفاوت در خصوص گذر زمان و حضور وی در تمام فیلم و حتی لاهه جذاب نیست. مدیری نه تنها بد بازی می کند بلکه اسلنگ لنکنت نیز گرفته تا کمی از مدیری دور شود ولی افتضاح است و تنها دلیل حضور و انتخابش به جز اول مارکت که سرمایه گذار فیلم است، هیچ چیز دیگری نیست و وجودش باسمه ای است
چهره پردازی فیلم درجه یک است، نه فقط به خاطر گریم های شیمیایی شدگان، بلکه در راستای شخصیت پردازی ها هم قدرتمند است.
طراحی صحنه از چند جهت قابل توجه و قدرتمند است. یکی به دلیل تاریخ معاصر بودن، دوم به دلیل تعدد لوکیشنها معماری ها و بافتهای شهری زیرا کارگردان نیز به لانگ شات ها و حتی اکستریم لانگها توجه زیادی دارد و کار صحنه را صدها برابر دشوار می کند و سوم در آوردن حس صحنه ای فضای ملتهب شیمیایی زده و…
بازی مینا ساداتی و زن قادر که نام آشنا هم نیست ، بی نظیر است. اما مشکل مهم و اساسی فیلم نریشن فیلم است؛ نریشن هم توصیف می کند، هم تحلیل و هم مشاعره و هم شرح صحنه!!! این نه تنها یکدست نیست و ایراد مهمی است بلکه تمامی شرح صحنه ها و توصیف ها نمایش داده می شود، اصلا لزوم نریشن چیست؟ ما تصاویر شرح صحنه و حالات را می بینیم؛ ازطر فی نریشن وار اینها مدام گویش می شود که دلیل ندارد. مهم تر آنکه از زبان معلمی است که از نظر داستانی نقش فرعی است. چرا این حجم از نریشنهای نابجا و غلط را باید از زبان این فرد بشنویم، این اشکال همه جانبه است، چرا که هم مشکل فیلمنامه است و هم کارگردان و هم گروه سازنده. به نظر نگارنده فرد دیگری از لحاظ شخصیت پردازی در قصه حضور نداشته و دستشان به این معلم رسیده است. از طرفی برخی سکانسها نارسا بوده که نریش گذاشته اند تا کاملا با فیلمی روایی و قصه مدار روبرو شویم اما در سکانسهای کاملا فوکوس هم رگبار این نریشن ها وجود دارد. حتی توصیف حالات کاراکتری را که در زوایای مختلف بازی می کند و آن را می بینبم نیز رخ می دهد که این مسئله عجیب است. مثلا وقتی قادر در فراغ کودکش گریه می کند، این مسئله توضیح هم داده می شود. یا جایی که گفته می شود تا به حال قادر را در این وضعیت ندیده بودم، قادر پریشان حال بال بال می زند که کودک گریان شیمیایی شده اش با تاولها و دم مرگ را به سر کول گرفته تا سوار کامیونی بکند!!! نه تنها تصویر هم دقیقا همین است بلکه نریشن ساده لوحانه است، مگر قرار بود قبلا و در حالت عادی هم قادر را اینگونه ببینیم پس این چه نوشته چیست؟!
صحنه هایی که سرسری گرفته شده است
فیلم در این حجم و بزرگی قرار است که حرف جهانی برای مخاطب جهانی برساند و به همین دلیل وارد هلند و لاهه و دادگاه می شود، چرا هلند فیلم ضعیف و دادگاه آنقدر ساده و بد شکل از نظر اجرای سینمایی ترسیم شده است؟
چند سیاهی لشکر در سالنی کوچک و چند قاضی و حتی لانگ شاتی از موقعیت دادگاه دیده نمی شود و کارگردانی در این بخش خیلی بد است و از طرفی بازی معادی هم که در اینجا بسیار باید مهم باشد هم ضعیف است و جوری بد دیالوگ می گوید که زیر صدا کرده اند و نریشن روی آنرا می پوشاند و اصلا این بخش وصله ی ناچسب دیگری است که نه تنها باید می بود بلکه قوی تر از جاهای دیگر تصویر می شد و تمرکز بیشتری روی آن می گذاشتند اما چنین نشده است.
اما بخش پیچیده و پر اهمیت فیلم، بازی پیمان معادی است. لهجه را خوب گرفته، گریم خوب است و صحنه ها با قوت برایش آماده شده و کارگردان بهترین نوع فضا سازی و پلانها را برایش ایجاد کرده است. از طرفی این نقش برای جولان یک بازیگر جذاب است اما معادی خوب بازی نمی کند. درست است که شخصیت قادر کم حرف است و واقعیت وماهیت این مرد کرد رنجور زحمت کش همین است که نوعی سکوت همه جانبه باید در وی حاکم باشد اما این معادی مستقل و استوار در برابر مشکلات و متزلزل در بروز احساسات در تاثیر گذارترین سکانسهای فیلم نیست.
شاید و حتما همان بخش نریشن که بیان توصیف و حالات قادر را می کند پوششی برای ضعف بازی وی است.
سکانس زیر دوش در حمام این فیلم یکی از دردناکترین و تاثیر گذارترین لحظات فیلم است( به دلیل جراحات شیمیایی حتی زیر دوش آب سرد بچه ها می سوزند و قادر با اشک اسرار دارد آب خنک است نسوزید و بیایید زیر دوش و آخر هر سه را به آغوش گرفته و زیر دوش می کشاند، سکانس در بهترین شکل ممکن طراحی و اجرا شد و معادی باید خوب بازی کند، اما بازی بچه ها از وی بهتر است. البته سکانسهای طلایی در بازی معادی کم نیست و به هر حال بخشهای خوب هم دارد، اما انصافا نباید از نقش به این خوبی که می توانست از اول تا پایان بازیگر بدرخشد، اما نشده است.
بنا به جنس و صحنه پردازی ها و روایت مستند گونه در داستان ، پلاستیکی برای جنس تصویر اتخاذ شده و اینکه فیلم را نگاتیو ضبط کرده اند که کاری بسیار دشوار در سینمای امروز است و فیلمبرداری درخشان فیلم را این انتخاب به شکل مضاعف برجسته تر می کند. این فیلم جزو بهترین فیلمبرداری های سالهای اخیر سینماست.
سرپوش بر ماجرای سردشت
جریان شیمایی سردشت در تاریخ جنابات صدام و جنگ به شکلی گم شد و در حاشیه بمباران حابچه قرار داشته و گویا ملاحضاتی از طرف مسئولین وقت کشور صورت گرفته تا به این حادثه ( در همه ی ابعاد)کمتر پرداخته شود حال در این فیلم: حضور افرادی اعم از مامور انتقال و دربان بیمارستان نمادی از مسئولین است که به دلیل دلواپسی برا اینکه امنیت و آرامش جامعه به نریزد، شیمیایی شدگان را دعوت به آرامش می کنند و در سکانسی نمادین به قادر که برای دین دخترکانش به بیمارستان آمده و می پرسد بچه هایی شیمیایی من کجایند ، دربان می گوید آرامتر، کسی نفهمه شیمیایی، این مدل انتقاد در این فیلم نه تنها به سادگی اتفاق افتاده، بلکه در راستا و روند فیلم است و خارج از قصه روایی اصلی نیس و شلوغ و بوغ و کرنا نکردنش، قابل تحسین است، چرا که به وحدت موضوع دراماتیک و ادبیات فیلم لطمه نمی زند و فیلم این بخش از گفتمانش را هم انجام داده که حرف مهمی است.